سوشیانت

از کسانی شویم که زندگانی را تازه می سازند ومردم را به سوی راستی وپارسایی رهنمایی می کنند

سوشیانت

از کسانی شویم که زندگانی را تازه می سازند ومردم را به سوی راستی وپارسایی رهنمایی می کنند

یرامون زندگی پس از مرگ


در خوانش «تاریخ یا سرگذشت دین زرتشتی» با دو جریان
ایدئولوژیک مواجه هستیم. نخست جریانی اصیل که مبتنی بر اصل «وحدت وجود» و
یگانه دانستن بن جهان(ذات خداوندی) اما دوآلیسم در موجود(آفرینش) است.
...این ایدئولوژی بر گرفته از گات‌ها و ستوت یسن است. یعنی آموزه‌های
اهورایی و سپس مکاشفات آموزگاران و مریدان نخستین اشوزرتشت(=پوریوتکیشان) و دین‌بهی حقیقی و دین مزدیسنی اصیل است و بی‌شک زرتشتی واقعی کسی
است که از این حقیقت و طریقت پیروی می‌کند. جریان دوم باورمندان به ثنویت
وجود و دو بن انگاران هستند که به تدریج از روزگار اشکانی نیرو گرفتند و
در روزگار ساسانی پس از کشتن موبد بزرگ وحدت‌گرا(کرتیر هرمزان) شروع به
اشاعه تفسیر منحرف خویش کردند و تفسیری که خود ذات وجود را مبتنی بر دو بن
می داند(=دو آفریدگار).
وحدت‌گرایان(:monotheism) که محور و سیر اصلی تاریخی دین زرتشتی از روزگار پیامبر تا امروز هستند، بر مبنای پیام اهورایی گات‌ها، وجود(= ذات
خداوندی) را واحد، بی‌پایان(سرمدی) و بی‌کران می‌دانند. یکی از صفات این
ذات واحد، سکون و یکی دیگر بری بودن از زمان است. با تکیه بر اصل وحدت
وجود زمانی موجود(=آفرینش = تغییر جلوه نور در کلام فلاسفه زرتشتی) تجلی
خواهد یافت که فعل حرکت و فعل زمان معنی پیدا کند و فعل حرکت و زمان خود
مبین به دو نیروی همزاد و هم‌ایستار اهوراآفریده است که از هم‌ایستاری
این دو در ذره ذره هستی؛ آفرینش یا حرکت‌مند شدن و زمان‌مند شدن مفهوم
می‌یابد. در چنین گفتمانی آفرینش مفهوم دوری و صدور از ذات وجود یا نور
را می‌یابد که آن را در کلام فلسفه، قوس‌نزولی می‌گویند.
قانون حرکت جوهرین در حکمت‌خسروانی می‌گوید که هر ذره‌ای در این جهان آفرینش بالفطره میل آن دارد به به سوی سرچشمه مطلق(هروسپ) ‌جهان هستی یا اهورامزدا که
ذات‌نور بی‌پایان(=انغرنام‌رئوچنگهام) است، حرکت کند. با این سخن مفهوم
بازگشت از مراتب تاریکی(=جهان گیتی) تا جهان مینو و از مینو تا
مینوان‌مینو یا انغرنام‌رئوچنگهام به عنوان میل فطری جهان هستی تعریف
می‌شود. این را قوس صعودی می‌نامند. یعنی بازگشت به بن و سرچشمه... (در
دانش فیزیک کوآنتوم این تعاریف فلسفی را به صورت تئوری مهبانگ و مهکروژ
می‌توان دید...)
بر اساس این جهان‌بینی، مفهوم معاد جسمانی و مفاهیم برخاسته از ایدئولوژی
هندویی چون «کارما»، «سمسارا»(تناسخ) از بنیاد مردود است. زیرا لازمه این
افکار رد مفاهیم بنیادین گاهان چون وحدت‌وجود، آفرینش و معاد(= قوس نزولی
و صعودی) و جوهری بودن فطرت هستی است. بی‌گمان گات‌ها و اوستای کهن مفهوم
معاد و زندگی پس از مرگ را مطلقا" روحانی می‌داند و از معاد جسمانی تبری
می‌جوید.
آنچه تحت عنوان تجلی یافتن آرمان‌شهر اهورایی(ونگهئوش‌خشترا) و پیروزی
راستی بر دروغ یا اضمحلال نیروگان انگره‌مینو در سپنتا‌مینو در گات‌ها
یاد شده یا فرشکرد نهایی جهان، تفاوتی بنیادین با مفهوم رستاخیز مردگان در
ادیان ابراهیمی و نزد مصریان باستان و... دارد. بهتر است از بکار بردن
واژه روز رستاخیز پیرامون آن جدا" اجتناب شود زیرا ما بر مبنای جهان‌بینی زرتشتی
معاد جسمانی نداریم و به برخاستن هیچ مرده‌ای از هیچ گوری هم اعتقاد
نداریم از همین رو بوده که مردگان را در دادگاه می‌گذاشتیم(در هند و
پاکستان و... هنوز جاری است) و از مرده پرستی هم بی‌زاریم. حال بماند که
در ایران زیر فشارهای فاشیستی جامعه مسلمانان مجبور شده‌ایم به خاک کردن
مردگان تن دهیم. اینکه زمان فرشکرد نهایی جهان به سال و نسبت‌های
قراردادی ما انسان‌ها بر روی این کره خاکی چه زمانی است؟ سخنی است در
حوزه‌ی علوم لدنی، که توضیح آن از دایره دانش و فهم این بنده‌ی کمترین
خارج است. و سری است که تنها ذات پروردگار هروسپ‌آگاه بر آن واقف است.
پناه می‌بریم به فروغ معنوی ایمان و نیروی اندیشه‌ی پاک پروردگار یکتا و
بی‌همتا(آترَس چا مننگهَس چا)
اما دیدگاه یا جریان ایدئولوژیک دوم که ردپای آن را در بخش متاخری از
از متن‌های پهلوی می‌توانیم ببینیم، دو بن انگاران وجودی هستند. در اندیشه خام اینان جهان مینو و گیتی چونان کلام اوستا مخلوق اورمزد است اما با این تفاوت که
مورد تازش اهریمن قرار گرفته و پس از این تازش جسم ها و جان ها آلوده به
ریمنی اهریمن شده.... از نگاه اینان هرچیز خوبی در جهان(جهان آن روز) مخلوق
اورمزد و هرچیزی که به ایشان زیان می رسانده یا گمان می کردند زیان مند
بوده، مخلوق اهریمن است.
سخن: «اورمزد که مردمان را از هیچ به وجود آورده میتواند چیزی را که
قبلا" به وجود آورده دوباره زنده کند» (بندهشن۷۰ و ۷۱) خود گویای لغزش
وحشتناک و به دور افتادن نویسندگان این آثار از جهان‌بینی زرتشتی و دین
اصیل است. یکی از پرسش‌های فلسفی را که از زبان «تنسر»(موبد موحد و
شارعین حکمت‌خسروانی) در کتاب دین‌کرد نقل می‌شود این است که برمبنای اصل
وحدت‌وجود، ذات خداوند چگونه می‌تواند چیزی را خلق کند که از جنس خودش
نباشد و برون از ذات بی‌پایان او باشد؟ لازمه خلقت از هیچ که اندیشه
فلاسفه مشائی است، رد وحدت‌وجود و بی‌کران بودن ذات اهورامزدا و محدود بودن
آن در مکان و زمان است... آیا چنین خدایی که ثنویان و مشائیون می‌گویند به راستی ذات اهورامزدا یا وجود است؟ او بیشتر موجود در نظر می‌آید تا وجود....
در پناه مزدااهورا

Farid Shoolizadeh 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد