با رویاوآرزو بزرگ می شویم ،زمانی می توانیم کار آفرین شویم گه از رویاهایمان راهی به سوی واقعیت بیابیم .با نگاهی به پدر بزرگ پیرکه میوه فروش شهر بوده است می بینیم هرچه در آورده است برای رسیدن به آب در مزرعه خود خرج کرده است ودر هشتاد سالگی رویا هایش به واقعیت می پیوندد وانرژی که در طول مسیراو را همراهی کرده است وچاه های مختلفی حفر کرده است وازریسک نترسیده است دو چندان شده وجوانان رابرای کشاورزی بکار می گیرد،بانوی زرتشتی مسنی که با تلاش وتجربه سالیان کار در یک روستا به عنوان کشاورز نمونه معرفی میشود و بیشترین محصول کشاورزی را در هکتار به دست می آورد وبه این جمله اشوزرتشت (هر کس گندم می کارد راستی می افشاند.) عمل می کند.دو نمونه کار آفرینان می باشند. کار آفرین مصمم است از رویا هایش ،خلاقیت بسازدوخلاقیت از ذهن به عمل تبدیل شودونوآوری به وجود آید البته خطر پذیر است و پشت کاراورا لحظه ای از فکر وتلاش باز نمی داردوامید وار است وبه آینده چشم دوخته است با وجود فشار زیادکارایی خود را حفظ می کند،موتور محرکه توسعه اقتصادی در کشور است. کار آفرینان با مهارتی که در تشخیص فرصت هاوموقعیت هاوایجاد حرکت در توسعه این موفقیت ها دارند می توانند پیشروتغییر در اقتصادوتحول احتماعی باشند ویکی از رهاورد های مهم کار آفرین اشتغالزایی است. کار آفرین فردی است که با ایده جدید و صزف زمان وانرژی لازم برای هماهنگی منابع ، نیروی کار ، مواد اولیه وسایر دارایی هارا داشته باشدواز خطر های راه نهراسدوبه طور مداوم ومستمرادامه دهدوارزش افزوده تولید کندوجامعه را به حرکت وادارد.
ویژگیهای کارآفرینان: ـ نوآوری (Innovation) ـ خلاقیت (Creativity) ـ مخاطرهپذیری (Riskbearing) ـ اعتماد به نفس (Self- Confidence) ـ دانش فنی (Technical Knowledge) ـ استقلال (Independent) ـ هدفگرا (Goal- Oriented) ـ مرکزکنترلداخلی (Enternal locus of control) ـ عکسالعمل مثبت نسبت به مشکلات و موانع (Positive reaction to set back) ـ تواناییبهایجادارتباطات(Communication Ability) ـ توفیقطلبی (need for Achievement) ـ تمایلبهمسؤولیتپذیری(Desir for Responsibility) به طور سنتی در جوامع صنعتی و به طور معمول در کشور ما کارآفرینان از طریق سعی و خطا و بقاء اصلح انتخاب شدهاند.کسانی که در خود توان ایجاد کسب و کار جدید را میبینند با کشف فرصتهای موجود در جامعه انجام نوعی مطالعه امکانسنجی فنی و اقتصادی، بسیج منابع پراکنده و مالی و انسانی، دستیابی به تکنولوژیهای مرتبط و بالاخرهبا قبول خطر شکست وارد میدان کسب و کار میشوند. اما از این میان این گروه معمولاً جمع کوچکیخطر شکستزودرس را پشت سر میگذراند و به مراحل پیشرفتهتر کسب و کار میرسند. کارآفرینانی که بدین نحو وارد عرصه کسب و کارمیشوند معمولاً از آموزش ویژهای جز آنچه در مشاغل قبلی خود آموختهاند برخوردار نیستند. کسب و کار با خرید و فروش کالاها، تولید کالاها یا عرضه ی خدمات، به منظور به دست آوردن سود، سر و کار دارد. با توجه به تعاریف یاد شده، ویژگیهای کسب و کار، عبارتند از: 1. فروش یا انتقال کالاها و خدمات برای کسب ارزش 2. معامله ی کالاها و خدمات 3. تکرا رمعاملات 4. انگیزه ی سود (مهمترین و قدرتمندترین محرک اداره ی امور کسب و کار) 5. فعالیت توأم با ریسک، کسب و کار، همیشه بر آینده متمرکز است و عدم اطمینان، ویژگی آینده است. از این رو، همواره کسب و کار توأم با ریسک است. زرتشتیان ایران هر سا له صد ها نفر از فرزندانشان را به جامعه دانشگاهی می فرستند تادانش فنی ومهارت کافی کسب کنند وبا امکانات جماعتی که دارند می توانند کاز آفرینانی شوندوتوسعه کشور راسرعت بخشند .بزرگان جامعه ما تلاش داشته ودارند راه این توسعه راهموار کنند .بهتر است سازمان های پیشگام که جهت آشنایی دانشجویان گام بر می دارند آموزش هایی جهت کار آفرینی وخلاقیت وعملی کردن ایده ها برترآنها پیش بینی اجرا کنند وراه های امکان سنجی ومسیر های اولیه کسب وکار وکار آفرینی را با دعوت از سایر سازمان ها وانجمن هاامید به جوانان راجهت تلاش بیشتر به وجود آورند. با توجه به ویژگی های کار آفرینان ،هر جوان زرتشتی می تواند یک کار آفرین باشد.چرا؟چون در درجه اول زرتشتی است وخیلی از خصلت ها رابه عنوان دین باید داشته باشد ،ودر درجه دوم دانش فنی ومهارت را نیزخود در دانشگاه کسب کرده یااز دیگری کمک بگیرد ومسؤولیتپذیری و مخاطرهپذیری خصلت هر ایرانی است. این هم طنزی از کارآفرینی ملا نصرالدین هر
روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست میانداختند. دو
سکه به او نشان میدادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین
همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز
گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه
نقره را انتخاب میکرد. تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملا
نصرالدین را آنطور دست میانداختند٬ ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و
گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری
گیرت میآید و هم دیگر دستت نمیاندازند. ملا نصرالدین پاسخ داد: ظاهراً حق با
شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند
که من احمق تر از آنهایم. شما نمیدانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آوردهام
|