
«پیرسبز» که به نامهای پیر چکچک و پیر چکچکو نیز خوانده میشود، یکی از نیایشگاهها و زیارتگاههای زرتشتیان است که در روزهای پایانی خرداد ماه هر سال هزاران تن از سراسر جهان به آن مکان که در نزدیکی شهرستان اردکان و در راه یزد به طبس حدود 70 کیلومتری از یزد قرار دارد میروند.
درباره پیرسبز گفتهاند که آرامگاه یکی از دختران شاه ساسانیان است که ننگ تسلیم را نپذیرفت و از دست دشمنان گریخت و به این منطقه پناه آورد و در همینجا نیز آرام گرفتهاست.
مطلبی که در ادامه میآید برگرفته از پیامی است که موبد دکتر اردشیر خورشیدیان در خرداد ماه سال 1384 برای کسانی که به زیارت پیرسبز رفتهبودند، فرستاده است. رییس انجمن موبدان تهران این پیام را «آشنایی با پیرسبز و فلسفه وجودی آن» نامیدهاست.
- باور (عقیده) فرهنگ میسازد و فرهنگ تمدن و باورهای نیک (درست و سازنده) فرهنگ پویا به بار میآرود.
- آیین (سنت) یعنی بردن باور به زبان ساده و همه فهم، در میان مردم. و با بررسی دقیق سنتها است که میتوان به باورها پی برد.
- آنچه مسلم است از بدو تاسیس ایران به وسیله کورش بزرگ که از شرق تا مرز چین و از غرب تا مصر و از شمال تا روسیه و از جنوب تا حبشه وسعت داشت تا کنون، کشور ما مورد چشم داشت بیگانگان بودهاست و از دیرباز بسیاری از دشمنان ددمنش به این سرزمین اهورایی، ترک تازی و به بنیادیترین حقوق این ملت سنگ دلانه تجاوز کردهاند. دلیرمردان و شیرزنان را کشتهاند و زنان و بچههای معصوم را به بردگی برده و مورد بیداد و توهین و تحقیر قرار دادهاند. پر واضح است که در این چنین زمانهایی سرنوشتساز، بسیاری از بانوان ایرانی برای حفظ کیان و شخصیت و ناموس خویش حاضر به تسلیم در برابر بیگانگان خدا ناشناس نشدهاند، با توشهای اندک سر به بیابان گذاشته و در کنار چشمه ساری یا آب و سبزی، دور از دسترس دشمنان، روزگار گذرانیدهاند و تن به خفت و خواری نداده و در بدترین شرایط که حتی دل سنگ به حال ایشان آب شده، به شهادت رسیدهاند.
- در فرهنگ پارسی کلمه زن و زندگی و زمین از ریشه «زامیاد» به مفهوم زاینده است و نورخانه و کدبانو شناخته میشوند. در حالی که کلمه مرد از ریشه «مرته» یا «مرده» است و هر مرد وقتی به درجهای از بلوغ فکری و انسانی رسید، میپذیرد که به مقام مینوی جاودانگی و بیمرگی رسیدهاست و از آن به بعد بایستی بدون ترس از مرگ در راه حفظ کیان فردی و خانوادگی و ملی و انسانی خویش به پیش رود. براساس این باور، زرتشتیان شهید شدن مرد را یک امر طبیعی و از روی وظیفه میشناسند. در حالی که شهادت بانوانی که در راه حفظ کیان دینی و ملی خویش وظایف مردان را به عهده میگرفتند و جان را در راه آرمان مقدس از دست میدادند، اهمیت بیشتری پیدا میکرده است. و بنابر سنت زرتشتیان بیشتر «پیران»، برای بزرگداشت از جانگذشتگی زنان پارسا و فداکار و شاخص بنا شدهاست تا آرمان ایشان گرامی داشتهشود.
تاریخ ایران و دانش ایرانشناسی ثابت کردهاست که نه تنها پیرسبز و هریشت و غیره بر حق بوده و هست، بلکه کنار هرچشمه ساری که در ایران و آن هم در ایرانی به گستره باستان که پنج برابر ایران کنونی بودهاست، پیرسبزی وجود دارد که بانویی پاک سرشت از دست دیوان ددمنش فرار کرده و در سختترین شرایط و بدترین حالت جسمی و روانی با فداکردن جان خود به مقام جاودانگی رسیدهاست. و ما زرتشتیان با مراجعه به این چنین مکانهایی که به حق و از روی دانش و آگاهی کامل از مقدسترین مکانهای جهان است، نه تنها خرافهپرستی نمیکنیم بلکه این فرهنگ والای انسانی را ارج مینهیم و فرا میگیریم. ما به فرزندان خود میآموزانیم که در مسیر زندگی ممکن است خدای نکرده زمانی فرا رسد که جان که عزیزترین و گرانبهاترین دارایی بشر است، از یک پشیز هم کم ارزش تر و بیبهاتر شود. براساس این باور جاودانی و ارزشمند بودهاست که چکامهسرای بزرگ ایرانی میفرماید:
زندگی زیباســت ای زیبا پسنـد زندهاندیشــــان به زیبــایی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت کز برایش میتوان از جان گذشت
بر ما زرتشتیان بایسته است که باورهای اشوزرتشت و سنت (آیین) های خود را به درستی بشناسیم و با عملکرد خود آیینه تمام نمای فرهنگ زیبای اهورایی باشیم. بر زیارتکنندگان زرتشتی بایسته است که به ویژه در این گونه مکانهای بسیار سپنته و مقدس که گسترش دهنده فرهنگی بسیار پویا و شایسته به شمار میرود، همه بایستهها و شایستههای دینی و فرهنگی خود را پاسدار باشند. از خوردن مواد غذایی در داخل پیر جدا پرهیز کنند و در درون خیلهها و راهروهای عمومی، با انجام همه کردارهایی که در خور شخصیت والای یک زرتشتی کامل است، برای دیگران، به خصوص کودکان و جوانان سرمشق بایستهباشند.
شادی و سرور معقول و انجام تفریحات سالم و ترتیب دادن مسابقات جالب و سرگرمکننده به شوکت پیر میافزاید و روح پرفتوح این بانوی از خود گذشته را شاد خواهد کرد. چه نیکو است که ما زرتشتیان از پیر و جوان و زن و مرد که به نیاکان پر فر و شکوه خود میبالیم، با عملکرد خود بر نیکیها به افزاییم. به یاری اهورامزدا
آلبوم
زیارتگاه پیر سبز چک چک زردشتیان در اردکان یزد |
 |
طبق
رسم هر ساله در این زمان ،در زیارتگاه چک چک (پیر سبز ) در حوالی یزد ، که
از معابد بزرگ زرتشتیان محسوب می شود مراسمی کهن در حال برگزاری است
، جشنی که در حقیقت ریشه در باورهای مهری و ناهیدی دارد و از پی هزاره های
رفته همچنان در پوششی از آیین و اسطوره به حیات خویش ادامه می دهد . کسانی
که به چک چک می روند خواهان برکت و زندگانی خوش ،
همراه با عشق و سلامتی هستند ، دوری از زندگی دنیوی و رسیدن به حقیقت وجودی
خویش ، هم آوایی با جهان هستی و طبیعت و نزدیک شدن
به عالم معنا، دستاورد کسی است که به معبد پیر سبز (چک چک) می رود . وقتی
در آن غار شگفت گام می نهی و وجود گرمی بخش پروردگار را احساس می کنی ،
گویی به آغاز خلقت بازگشته ای ...
افسانه های بسیاری در خصوص چک چک شنیده ام ، زنی به نام حیات بانو،
خواهر شهربانو دختر یزدگرد که از دست مهاجمین گریخته ، به غاری پناه برده و
از خداوند می خواهد که او را از دیده نهان کند و مهر بانو از نظر ها پنهان
گشته و دشمن نمی تواند او را به اسارت و کنیزی ببرد .
اما این تمام راز آن معبد کهن و بزرگ نیست ،من معتقدم
که معبد پیر سبز یا چک چک قدمتی ناشناخته دارد و بر هر کسی که اهل منطق و
استدلال باشد آشکار است که نمی توان چنین معبد آمیخته با راز و رمز های کهن
را با افسانه های این چنینی ، قدمت و تاریخ نهاد .
چک
چک را می توان از منظری دیگر هم نگریست ، وقتی در جغرافیای وسیع کویر در
پی ثبت و ضبط روایات و افسانه های محلی بودم ، روایتی پیرامون چک چک شنیدم
که به عقیده من ریشه این افسانه یا اسطوره بومی می تواند ریشه در هویت
واقعی ان مکان داشته باشد . ،به زبان دیگر این روایت عجیب و شنیدنی ،
پیشینه این معبد کهن را علاوه بر گرایش اسطوره ای به عرفان و اشراق ایرانی
نزدیک تر می کند . باید بپذیریم که وجهی از اسطوره به عرفان می رسد و به
یاد بیاوریم که ریشه عرفان ایران گاهی به مهر و مهر پرستی و گاهی به ناهید و
برکت خواهی می انجامد. داستان مذکور را از پیر زنی جهاندیده شنیدم که به
دلایلی از ذکر نام و عنوان وی خود داری می کنم. در این افسانه هم عناصر
اصلی داستان به زن ، باروری ، درخت ، آب و عمر جاودان باز می گردد ، عناصری
که در هر اسطوره پربار و مردمی وجود داشته و دارد .وقتی واردمعبد چک چک می شوی و از پله های دور و دراز در دامنه کوه یکدست صاف و
بلند بالا می روی به معبد خواهی رسید ، درون معبد درختی کهن خودنمایی می
کند در دیگر سو و از سقف سنگی معبد قطره های آب به زمین چکیده و
زمین همیشه از وجود آب خیس است . زرتشتیان در این مکان رسمی ویژه را در
اواخر خرداد ماه برگزار می کنند .اما این افسانه به چک چک نگاه دیگری دارد ،
اگر کوه صاف و یکدست و سر به فلک کشیده چک چک را بالا بروی و به قله برسی
(منظور طی مسیر بی هیچ ابزار و تکنولوژی بشری ) در آن سو ، دریایی بی کران
می بینی ، دریایی که آبی آب آن در هیچ چشمی نمی گنجد ، در ساحل زورقی است
که تو با آن به میان دریا می روی ،در میان دریا جزیره ایست و در آن جزیره
یک درخت که از هر میوه بر آن یکی می بینی . زنی زیبا رو با گیسوانی بلند و
چشمانی نافذ و پر نور ، زیر درخت نشسته است ، او با دیدن تو برخاسته و میوه
ای به دلخواهت چیده در دستانت می گذارد و تو با خوردن میوه به آرزوهایت
دست خواهی یافت . دل کندن برای تو چنان سخت و درد آور است که پس از برگشت
به زندگی مادی همواره در تلاش برای بازگشت به آن عالمی...
پس هر گاه در چک چک به دعا و نیایش و مراقبه می
ایستی و از دل کوه قطره های آب می چکد ، می دانی سر چشمه این آب از دریایی
جاری و روان است که در سوی دیگر از دیده پنهان مانده و تلاش وکوشش می
خواهد تا بدان رسید ...
در
گوشه و کنار کویر افسانه های زیبا و حکیمانه اینچنین بسیار است و انسان در
کویر همواره در پی کشف و آشکار نمودن نا دیده ها ست و تلاش برای رسیدن به
کمال بسیار فردی است و این بدان معناست که هر کس ضامن رستگاری خویش است و
تنها دیگران را با نشانه ای به ادامه راه ترغیب می کند و نه با اجبار .