سوشیانت

از کسانی شویم که زندگانی را تازه می سازند ومردم را به سوی راستی وپارسایی رهنمایی می کنند

سوشیانت

از کسانی شویم که زندگانی را تازه می سازند ومردم را به سوی راستی وپارسایی رهنمایی می کنند

افسانه های کهن در اوستا


آنچه امروز به نام دین زرتشت شناخته شده، شامل دو بخش جداگانه است:

1- بخشی که از خود زرتشت است و اصول اخلاقی و فلسفی پیام او رادربردارد، به نام گاتاها که در هفده هات (240بند) به صورت شعر سروده شده است.در گردآوری بعدی اوستا ، گاتاها را در میان کتاب یسنا جای داده اند که بر روی هم دارای 72 هات است .

2- سایر بخش های اوستا از پنج کتاب تشکیل می شود:یسنا به استثنای 17 هات گاتاها، یشت ها ، ویسپرد ، وندیداد و خرده اوستا. موضوعاتی که در این بخش اوستا آورده شده از آموزش های زرتشت نیست و به دین ها و سنت های پیش از زرتشت واساطیر کهن ایرانی و آریایی تعلق دارد. موضوعات دینی ، داستان ها واساطیر کهن این بخش از سوی پیشوایان دین های باستانی وپیروان ایزدان اساطیری همراه با تحولات اجتماعی و به هنگام گردآوری مکرر اوستا پس از هجوم اسکندر و اسلام در سنت های دینی زرتشت رخنه کردند و رفته رفته با آموزش های زرتشت آمیخته شدند که مجموعه ای به نام اوستای نوین را تشکیل می دهند. برای شناخت هویت فرهنگی ایران باید آنچه مربوط به پیام زرتشت است و پایه های فکری و اجتماعی آن را تشکیل می دهد ، از اضافات و افزوده های بعدی که جنبه های اساطیری و سنت های خرافی دارد،جدا شود . در غیر این صـورت دین زرتشـت و آموزش های او شـناخته نخواهد شـد. افزوده های اوستا که از زرتشت نیست هر یک به جای خود دارای ارزش های فراوان تاریخی، اخلاقی و اجتماعی است و نشانی از گذشته های دور زندگی و سنت های تیره های آریایی دارد که مربوط به مناطق پراکنده و گسـترده سرزمین های ایرانی بوده و اساس تمدن انسانی را پایه گذاری کرده است .

دربارة باورها و سنت های مشترک آریایی پیش از آنکه ایرانی ها از هندی ها جدا شوند به موجب اطلاعاتی که در دست است ، عناصر و پدیده های طبیعی را می پرستیدند . به آسمان ، نور، آتش ، باد ، باران و ستاره ها احترام می گذاشتند .تاریکی و خشکی را کار شیطان می دانستند . آسمان بر سایر خداوندان مقدم بود . خورشید چشم آسمان و برق ، پسر آسمان نامیده می شد و تمام دین های کهن آریایی این افسانه را دارا بودند .لیکن آریایی ها نظیر سومریان و سایر اقوام ، معتقد به جلب مساعدت و موافقت ارواح خبیث و ناپاک نبودند و برای جلب رضایت و ترحم آنها نذر و قربانی نمی کردند ، بلکه اعتقادشان بر این بود که باید ارواح پاک را تقویت کرد تا آنها با ارواح پلید روبرو شوند، با آنها بجنگند و بر آنها چیره شوند. تصور می کردند نیازها ، نیایش ها و قربانی ها از طرف انسان می تواند به چیرگی ارواح پاک بر ناپاک کمک کند .انسان نزد اقوام آریایی مقام با ارزشی داشت و نسبت به ایزدان جنبة بندگی ، خواری و زبونی حس نمی کرد. واروناVaruna خداوند آسمان بود و از دروغ تنفر داشت ، این مسئله بر ایرانی ها تأثیر فراوان داشت و از کتیبه های بیستون و نوشته های هرودت این امر آشکار است .میترا به همراه آسمان در گردش کائنات و مراقبت در اخلاق و رفتار مردم دخالت داشت و از بینایی و دانایی کامل بهره مند بود.آتش که چهرة اصلی آن برق بود در نبرد همیشگی ایزدان نور وآتش همکاری می کرد. به طور کلی موجودات به دو دسته خوب و بد تقسیم می شدند که با یکدیگر دائماً در حال ستیز و نبرد بودند.

مهم ترین ایزدان آریایی عصر ودائی عبارتند از :1 -ایندرا Indra ، خدای جنگ 2- وارونا ، خدای آسمان که مقام خدای خدایان داشت 3.- آگنی ، خدای آتش 4- سوما ، نوشابه ای که از یک گیاه کوهی و شیر و عسل ترکیب می شد و به واسطة نیرو و حرارتی که در بدن تولید می کرد در شمار خدایان بود. در وداها بسیاری از اسطوره های هندوایرانی کهن حفظ شده است از این رو از بررسی دین های آریائی می توان نتیجه گرفت : 1- پرستش طبیعت و باور به خدایان گوناگون هسته مرکزی عقاید آریایی را تشکیل می داد. 2- آنها به وجود خدایان خوب در برابر خدایان بد ، یعنی دو عامل خیر و شر باور داشتند و برای آنها نظیر انسان ها ، اعضای خانواده یعنی پسر و دختر و زن قائل بودند . برخلاف این گفته ها گروه بسیاری از دانشمندان ، نویسندگان و شاعران ایرانی معتقد بودند که ایرانی ها از ابتدا یعنی هنگامی که از هندی ها جداشده و در سرزمین های ایرانی سکنی گزیدند، یکتا پرست و خداپرست بودند؛ از جمله فردوسی کیومرث را اولین انسان ، اولین فرمانروا و سرسلسلة پیشدادیان ، یزدان- شناس می خواند . بخش بزرگی از ادبیات پر ارج ایرانی از اساطیر و داستان های کهن ملی سرچشمه گرفته است نظیر شاهنامه فردوسی که یکی از بزرگترین آثار حماسی و اخلاقی جهان شمرده می شود .

صفات و خصوصیات اخلاقی اقوام و ملت ها در اساطیر و افسانه های کهن ملی و قومی دیده می شود و نشان دهندة شیوه ها و سنت های اجتماعی و برخورد آنها با طبیعت و محیط است . اساطیر کهن نمایانگر نخستین دوران های تحول فکری انسان است . خدایان ، پادشاهان و پهلوانانی که در داستان های ملی باستانی یاد شده اند با مردمی که آنها را آفریده اند شباهت دارند. در نخستین دوران های تحول فکری چگونگی آفرینش جهان و انسان ، زایش و رویش جانداران و گیاهان ، برخورد با عوامل سرکش طبیعت ، جنگ با همسایگان و دشمنان مسائلی بود که فکر و دهن انسان ها را به خود مشغول می داشت .آدمیان برای جستجوی پاسخ به همه این مسائل و حفظ خود از خطرات و پیروزی بر مشکلات در پندار خویش قهرمانان و پهلوانانی می خواستند و می ساختند که بتوانند پیروز شوند .سپس می کوشیدند خود از آن قهرمانان سرمشق بگیرند و مانند آنها شوند. برای ستیز و نبرد دلاوران و گردنکشان بزرگ می ساختند ، برای ارضای حس جوانمردی و انصاف به خدایان مهربان و مددکار باور می- کردند. خدایان و قهرمانان افسانه ای نمونه ای بودند از خواست ها و آرزوهای انسان این دوران ، یعنی دوران اعتقاد به قهرمانان و مردان نیرومند. بدیهی است که محیط طبیعی و جغرافیایی بر زندگی انسان ، برداشت های او و فرهنگ او اثر می گذارد ولی واکنش انسان ها در برابر عوامل طبیعی و مشکلات زندگی یکسان نیست . پاره ای در برابر سختی ها پایداری می کنند تا پیروز شوند ، گروهی با شرایط نامساعد محیط سازش می کنند و آنچه می سازند بی مقدار و ناچیز است . همین اسطوره ها هستند که مارا با شرایط زندگی و تاریخ کهن که در دل ناپیدای زمان جای گرفته، آشنا می کنند چون با یکدیگر سخت بستگی دارند و اساطیر یک ملت جدا از بافت اجتماعی و تحولات تاریخی آن ملت نیست .



دین و اسطوره

باتحولاتی که در شرایط زندگی اقتصادی و پیشرفت های فکری انسان رخ می دهد و نیز تأثیرمحیط جغرافیایی ، اسطوره های قدیمی رنگ دیگری به خود می گیرند و یا اسطوره های دیگری آفریده می شوند.در جوامع غیر آریایی که بت پرست بودندنیز برای هر بت صفاتی و کراماتی برمی شمردند. با پیشرفت اندیشة انسانی خصوصاً در میان ایرانی ها که پیشگام اندیشمندی و جستجوگر پاسخ های درست برای مسائل مربوط به آفرینش جهان و هستی انسان بودند، رفته رفته اندیشه های دینی و توجه به آفریننده های غیر مادی گسترش یافت و یک مرحله جدید تحول فکری در کنار اسطوره ها ظاهر شد.در سرزمین های ایرانی که از لحاظ افکار دینی و فلسفی چندین هزار سال از دیگر اقوام و دین های مسیحی و اسلامی پیشتر است ، این تحول دو جنبة کاملاً مشخص داشت: 1-به صورتی آرام و بدون تحمیل عقیده و دور از کشمکش و تنش های اجتماعی بود.2- این تحول بزرگ گرایش به اندیشمندی و دوری جستن از اسطوره ها به تدریج و در طول زمانی دراز انجام پذیرفت.در نتیجه یک حالت روحی فراگیر که با درک و شناخت همگان همراه بود رفته رفته باورهای غیر مادی و انتزاعی را جانشین اعتقاد به عناصر مادی و محسوس کرد.

دین های ابتدایی در کنار اسطوره ها ظاهر شدند و از آنها بهره برداری کردند.چون مردم با افسانه های کهن خویش آشنا هستند ، دین ، افسانه ها را در خود می گیرد و با آنها کنار می آید تا مردم دین را بپذیرند.

سرزمین های ایرانی بزرگترین سرچشمة تفکر انسانی و اندیشمندی بوده است . پیش از دین زرتشت ، دین های بزرگ فراگیری بودند که اسطوره ها در آن نقش اساسی داشتند.بیشتر این دین ها با هم و در کنار هم پیروانی داشتند که با صلح و آشتی همزیستی می کردند.چون هر دینی دارای خاستگاه اجتماعی و جغرافیایی معینی است خود بخود از عوامل فکری و سنت های اجتماعی محیط خود نشانی دارد و هدف اصلی هر دین آن است که جامعه موجود زمان خود را تغییر دهد ، اصلاح کند و با مفاسد آن بستیزد و راهنمای مردم به سوی یک زندگی بهتر باشد.بنابراین هر دین با عوامل محیط خود و میراث اجتماعی سرزمین خود مستقیماً رابطه دارد و در حقیقت نشان دهندة خصوصیات محیطی است که از آن برخاسته است معیارهای هر دین شبیه و منبعث از معیارهای اجتماعی سرزمینی است که پشت اندر پشت به معاصرین پیامبران منتقل شده است . با مقایسه آن معیارها، برداشت ها و ارزش ها می توان شیوه های اخلاقی و روابط انسانی اجتماعات مختلف را بررسی کرد.مثلاً صفات خدایان هر دین با یکدیگر تفاوت های عمده دارد. خدایی که زرتشـت معرفی می کند فقط آفریـنـنـده خوبی و شادی است، هرگز خشـمگین نمی شود، کسی را عذاب نمی دهد، دوست مردم است و تهدید به انتقام و عقوبت نمی کند و خواستار صلح و آرامش است . این صفات همانست که مردم سرزمین های ایرانی به آنها نیازمند و خواستار آن بوده اند. در سرزمین های دیگر هریک از پیامبران و یا رهبران اخلاقی صفاتی برای خدای خود ذکر کرده اند که نمایش دهندة آرزوها و آداب و رسوم آن اقوام و اجتماعات است و با مقایسة آنها می توان دریافت که سرزمین های ایرانی و تیره های آریایی پذیرای روحیة جوانمردی ، راستی ، خیرخواهی ، تلاش برای زندگی بهتر همراه با خوبی ها و شادمانی است .این صفات و روحیات با پندارهای شاعرانه و داستان های قهرمانی در اساطیر ایرانی نیز به فراوانی دیده می شود. اساس اسطوره های ایرانی ، ایزدان و قهرمانان و شاهانی بوده اند توهمی و پنداری. نقش آموزش های زرتشت این بود که جامعه ایرانی را به سوی شیوه های خردگرایی و ارزش دادن به شخصیت انسانی رهبری کند و جهان اسطوره ای و خیالی و اندیشه های مربوط به آن را به جهانی که درآن واقعیت های اجتماعی و روابط درست انسانی حاکم است ، تبدیل کند. جهانی که درآن انسان بتواند با منش و اندیشة درست نقش مثبت داشته باشد . فردا و آیندة خود را بسازد و دادگری و انصاف و آرامش را جایگزین ظلم و جنگ و چپاول کند. واژه هایی که زرتشت به کار برده هیچکدام ساخته و پرداخته شخص او نیست . همان واژه هایی است که مردم زمان وی به آنها آگاهی داشتند ولی زرتشت آن واژه ها را با مفاهیم ومعانی دیگری به کار برد و اندیشة فلسفی و دید واقع بینانه خود را آموزش داد.بدیهی است هر اندیشة نوین با دشمنی و مخالفت شدید مردمی که هنوز به اندیشه های کهن باور دارند، روبرو می شود و زرتشت نیز از کینه توزی مردم زمان خود چنان به تنگ آمده بود که در سرود یازدهم از گاتاها ( یسنای 46) به آن اشاره می کند:« به کدام سرزمین روی آورم ، به کجا پناه برم ، خویشانم و دوستانم از من دوری می- جویند، از همکارانم خرسند نیستم و نه از فرمانروایان کشور که هواخواه دروغند، پس ای اهورامزدا چگونه می توانم تو را خشنود کنم؟»

آموزش های زرتشت از پایه و بنیاد بر ضد شیوه و رسوم مورد قبول جامعة آن روز بود ؛ چنان که در آثار موجود دیده می شود اقوام هندوایرانی دارای اعتقاداتی بودند که پس از جدایی از یکدیگر درهند باستان در مجموعه ای از سروده ها به نام ریگ ودا و در ایران کهن به نام یشت ها حفظ شده است.این سروده ها بازتابی است از یک زندگی ابتدایی چادرنشینی و جنگجویی که طبیعت در آن نقش اصلی داشته و برمی گردد به زمان های بسیار دور. بویس Boyce معتـقـد است این بخش از ادبیات دینـی که با آموزش های زرتشت آمیخته شـده ، مـربوط می شود به عصر حجر و زمان نوسـنگی ؛ زمـانی که پدیده های آب و آتش برای اقوامی که در دشت های گسترده در امتداد شمالی ایران و قـفـقـاز و سـرزمین های نزدیک به قطب شـمال می زیسـته اند ، دارای ارزش حـیاتی بوده و تاریخ آن بر می گردد به حدود هـزارة پنجم پیش از میلاد. (ص3 ، زرتشتیان، رسوم و اعتقادات دینی.)

اساطیر هندی و ایرانی پس از جدایی دستخوش دگرگونی و تحولات بسیار شدند و رفته رفته دو ملت ایران وهند هرکدام، شاید زیر نفوذ شرایط جغرافیایی و آمیزش با اقوام بومی دارای ویژگی هایی شدند که آنها را از جهت روحیات وشیوة زندگی از هم دور و متمایزکرده است . بنابر این آنچه در یشت هادیده می شود ، مفاد آن از لحاظ زمانی مربوط به قرن ها پیش از زرتشت است ولی تحریر آن به صورت شعر بیشتر از هزار سال پس از گاتاها انجام شده است .

یشت ها در ستایش ایزدان و نیایش فرشتگان است ، به امید پاداش روز پسین و بزرگداشت پادشاهان و قهرمانان به امید چیرگی بردشمن و پیروزی در جنگ . سروده هایی است پر از تشبیهات شاعرانه ، توانمندی ایزدان ، تدبیر شاهان و نیرومندی قهرمانان . در یشت ها سنت های اخلاقی ایرانیان کهن که از دیر باز در سرزمین های ایرانی ریشه داشته ، بازگو شده ولی چون از جهت تنظیم و نگارش جدید است نظیر سایر بخش های اوستا از جمله وندیداد و یسنا از لحاظ ساختمان زبان و دگرگونی واژه ها و پاره ای قواعد دستوری با زبان گاتاها تفاوت دارند.

در یشت ها برای هر پدیده سودمند طبیعی ، ایزدی پنداشته شده که وظیفة آن نگهبانی آن پدیده است .ایزدان نقش آفرینندگی ندارند بلکه مظهر و نماد ذهنی پدیده ها هستند و هر روزبه نام یکی از آنها نامیده می شده است .ولی شماره یشت های موجود بیست و چهار می باشد که از شماره روزها کمتر است .بدون تردید درآیین پیش از زرتشت برای نگهبانی و سرپرستی هر روز ایزدی بود و برای هر ایزدی یشت و آیین نیایشی وجود داشته که امروز شماری از آنها از بین رفته است .

یشـت ها در زمان های مخـتلف وبه وسـیلة گویندگانی که نام آنها را نداریـم قرن ها پس از گاتاها و زرتشت به رشتة نظم درآمده اند. دلیل تنظیم آنها پس از زرتشت آن است که آموزش های گاتایی مبنی بر خردگرایی، آزاد اندیشی ، دادگری و صلح وآرامش بودو تحمیل هر اندیشه ای را نکوهش می کرد.از این رو هیچگونه نزاع و تعصب در امور دینی میان زرتشتیان و پیروان سایر دین ها و اندیشه ها وجود نداشت .در نتیجه پیروان دین های کهن ایرانی که به افسانه های ملی پدرانشان هنوز علاقمند بودند و می توانستند سروده های خود را برای بزرگداشت ایزدان و قهرمانان اساطیری زنده نگهدارند .با این تفاوت که پس از زرتشت برای ارزش بخشیدن و احترام بیشتر به یشت ها ، بندها و بخش های کوتاهی از گاتاها را به آنها افزودند و نام اهورامزدا و زرتشت را درآنها تکرار کردند.با این کار نه تنها احترام یشت ها میان همگان و زرتشتیان محفوظ ماند بلکه سبب وحدت نظر و یکپارچگی میان زرتشتیان و پیروان ایزدان اساطیری شد که آنان را به نام مزدیسنان یا مزدا پرستان می شناسیم . بدین صورت مزدیسنا مزدا پرستی شیوه ای شد التقاطی و آمیخته از اساطیر کهن برای ستایش ایزدان که سراسر پنداری و تصوری بود با آموزش های گاتایی که شیوه ای سراسر منطقی و خردگرا بود .ریشة این آمیختگی در رویدادهای تاریخی و در مقاطع زمانی خاص قرار دارد . هنگامی که در سال 330 پیش از میلاد اسکندر مقدونی بامشورت و پیروی از تعلیمات ارسطو ، سرپرست و معلم خود توانست بر ایران چیره شود و سلسلة هخامنشیان را براندازد، سرداران سپاه وی پس از مرگش کشورهای فتح شده را میان خود تقسیم کردند و ایران مدت هفتاد سال زیر حکومت سلوکیدها وفرمانروایان یونانی بود ؛ آشفتگی اجتماعی و مبارزه با فرهنگ ایرانی در این دوره به شدت رواج یافت که موجب پراکندگی در تمام امور دینی ، فرهنگی و فلسفی بود. در زمان اشکانیان نیز این آشفتگی ادامه داشت تا سلطنت بلاش . از کتاب اوستا و محتویات آن در این دوره مدارک کافی وجود ندارد .تنها منبعی که ما را به وجود اوسـتا در این دوره راهـنمایی می کند ، کتاب دینکرد است که تألیف آن در زمان های مختلف و به دست نویسـندگان متعدد صورت گرفته و در زمان خلافت مأمون عباسی (813-833 میلادی ) به دست «آذر فرنبغ پسر فرخزاد» دوباره گردآوری و پس از آن به وسیلة «آذربد پسر همد» پیشوای بهدینان تکمیل و به صورت کتابی در نه جلد مدوّن شده است . دربارة این کتاب نیز روایاتی نقل شده که بیشتر آنها داستانی و ساخته و پرداخته زمان ساسانیان است . از کتاب دینکرد جلد سوم تا نهم آن در دست است .کتاب دینکردیک دائرة المعارف و فرهنگ مزدیسنا بشمار می رود

که شامل مسائل دینی و روایات گوناگون تاریخی و سنتی است و روی هم رفته دارای 169000 واژة پهلوی است .فقط در جلد سوم آن سیصد و هفتاد و چهار بار جملة « به دین چنین گوید یا بنا به دین » تکرار می شود .این جمله کراراً در کتاب بندهش نیز دیده می شود در حالی که در کتاب دینکرد و بندهش و تمام آثار و ادبیات دینی پهلوی به ویژه کتاب وندیداد مطالب مربوط به دین زرتشتی وجود ندارد بلکه همه آنها مربوط به اساطیر کهن و روایات سنتی است که جنبة تاریخی دارند و سراسر آن خرافی و پنداری و متعلق به دین التقاطی مزدیسنا است که پس از زرتشت در نتیجه گردآوری های مکرر بر روی هم انباشته شده و نه تنها با آموزش های زرتشت مخالف است بلکه بین مطالب خود آنها نیز تناقض بسیار دیده می شود.

باری ، در دوران پس از اسکندر نخستین کسی که به گردآوری اوستای کهن همت گماشت ، ولخش یا بلاش اشکانی بود که فرمان داد اوراق پراکنده و پریشان اوستا را مرتب و مدون کنند . در دودمان اشکانی پنج تن به نام بلاش سلطنت کردند ، از این رو میان مورخین در این که کدام یک از این پادشاهان به این گردآوری اقدام کرد ، اختلاف نظر است . دارمسـتتر معـتقد است که وی می تواند بلاش اول باشد که از 51 تا 78 میلادی سلطنت کردو در پارسایی و اعتقاد معروف و همزمان با نرون امپراطور روم بوده است که برادرش به نام تیرداد هم پادشاه ارمنستان و هم پیشوای روحانی به شمار می رفته است . با این قرائن دیده می شـود که وندیداد هم که مهمترین قسـمت اوسـتا مربوط به احکام شـریعت زرتشت قلمداد می شود ، در زمان اشـکانیان مدون گشته است . پاره- ای از خاور شناسان تدوین اوستا را به بلاش سوم که از سال 148 تا 191 میلادی سلطنت می کرد ، نسبت می دهند. به هر روی آنچه باید مورد توجه قرار گیرد همزمان بودن اشکانیان با همسایگانی است که به دین مسیح گرویده بودند و درآن تعصب می ورزیدند و برای اولین بار در تاریخ ، دولت های مسیحی مدافع دین شده بودند.بنابر این اشکانیان و سپس ساسانیان خود را در برابر تهاجمات دینی می دیدند و ناگزیر خود را باید به حربه جدیدی که دین و کتاب دینی مدوّن است ، مجهز می کردند. بر اساس سنت و شیوه ایرانی دین و عقیده آزاد بود.پادشاهان و فرمانروایان فقط به ادارة امور می پرداختند و با وجود آن که خود دارای دین زرتشتی بودند ولی در دین و اندیشة مردم دخالت نداشتند و چیزی را تحمیل نمی کردند ولی پس از رشد مسیحیت که شیوه تحمیل و تعصب در دین به وسیلة امپراطوران روم و قدرت دولتی وارد روابط سیاسی شد ، پادشاهان ایران نیز ناگزیر شدند در برابر این هجوم های دینی خود را برخلاف سنت های با ارزش ملی خود به دین مجهز کنند.بنابر این به گردآوری اوستا که به دست اسکندر پراکنده شده بود ، پرداختند و در این گردآوری ها مطالبی را که در سینه ها و خاطرات مردم یا به صورت شفاهی یا به صورت کتبی وجود داشت ، جمع آوری و مدوّن کردند .پس از اشکانیان بنا به مندرجات کتاب سوم و چهارم دینکرد که دارای ارزش تاریخی است ، اردشیر بابکان (224-242) به گردآوری مابقی اوستا همت گماشت و به تنسر هیربد هیربدان دستور داد برای تکمیل اوستا اقدام کند. پس از اردشیر پسرش شاپور(242-272) فرمان داد تا آنچه دربارة پزشکی، ستاره شناسی،فلسفه و جغرافیا در نواحی مختلف ایران پراکنده بود، گردآوری کنند و یکجا در اوستا جای دهند.پس از او شاپور دوم پسر هرمز(310-379) برای یکپارچه ساختن اعتقادات و از میان برداشتن گفتگوها و اختلافات دینی که در میان دسته های گوناگون برخاسته بود به آذربد پسر مهر اسپند فرمان داد در اوستا مرور کند و بر درستی آن گواهی دهد.در جلد چهارم دینکرد بند 27 ذکر شده که پس از آنکه آذرباد پسر مهر اسپند اوستا را گردآوری و مرتب کرد و به درستی آن گواهی داد شاهنشاه شاپورپسرهرمز گفت :« از این پس گمراهی در دین نشاید و کسی به بی دینی مجاز نیست.» درکتاب های پهلوی و مورخین دورة اسلامی این روایات نقل شده است .ابن ندیم در کتاب الفهرست آورده است :« اسکندر پادشاه یونان از یکی از شهرهای روم(یونان) که مقدونیه نام داشت به فارس لشکر کشیدو دارا پسر دارا پادشاه آن کشور را بکشت و به مملکت وی دست یافت و شهرها و کاخ های معظم ودیوساز او را منهدم ساخت و آنچه را که از علوم بر سنگ ها و چوب ها نقش گردیده و در ابنیه نصب شده بود ، تباه ساخت .سپس فرمان داد کتبی را که پادشاهان ایران در دیوان ها و گنج های شهر استخر ضبط کرده بودند، نخست به زبان رومی(یونانی) و قبطی ترجمه و استنساخ کرده سپس همه را طعمه آتش سازند و گویند خطی که کتب فارسی با آن نوشته شده بود موسوم به الگشتج (گشته دبیره)بوده است . اما آنچه را که از نجوم ، طب و طبایع (طبیعیات) مورد احتیاج یونانیان بود از آن کتب برگرفته با آنچه را از علوم و اموال و گنج ها دست یافت با دانشمندانی که دارای آن علوم بودند به سوی مصر فرستاد ولی هنوز در ناحیة چین و هند کتبی از ایرانیان که پادشاهان فارس سابقاً در عهد پیغمبرشان زرتشت و جاماسب نوشته و بدان کشورها فرستاده بودند، باقی بود.زیرا زرتشت و جاماسب ایران را از واقعة اسکندر و تسلط و خرابی های او به کشور ایران خبر داده و ایشان را از این حادثه بزرگ آگاه ساخته بودند.اما بعد از خرابی های اسکندر چون دیگر در ایران علم و دانش نمانده بود از این جهت در میان علمای فارس تفرقه پیدا شد و مردمان به جهت بی علمی و بی دانشی به تعصب و عدم تحقیق و تعقل میل کرده و فرقه ها تشکیل دادند و هر طایفه برای خود پادشاهی برگزیدند.از این رو همه آنها را ملوک الطوایف گویند.چون اردشیر بابکان که از نسل ساسان بود ، ظهور نمود همه پراکندگی ها و فرق مختلف و ملوک الطوایف را بر انداخته و ایران را به اتحاد و یک خدایی و حکومتی واحد درآورد.تن های بی جان و پیکرهای بی روح ایرانیان را نشاط و حیات بخشید.پس کتبی را که از آن پیش در چین و هند باقی مانده بود و همچنین کتاب هایی را که اسکندر به روم ( یونان) فرستاده بود از کشورها بخواست و آنچه را از علوم ایرانی پراکنده و متفرق بود گردآوری کرد و پس از وی پسرش شاپور کار پدر را دنبال کرده، علوم فارسی را فراهم آورد.پس از این دو پادشاه ، خسرو انوشیروان شرح هایی را که علمای یونانی و اسـکندرانی و هندی بر کتب مزبور نوشـته بودند از لحاظ اینکـه علاقه و تعـلق خاطری به علم و معرفت داشت ، فراهم آورده و در تألیف و جمع آوری آنها بکوشید و به مقتضای آن علوم کار کرد.»

این پراکندگی و دگرگونی در امور دینی و علمی در دورة هجوم تازیان و سپس اقوام ترک و مغول به مراتب شدیدتر بودولی مورخین اسلامی کمتر به خرابی ها و کتاب سوزی ها اشاره می کنند. بدیهی است بیشتر این ویرانی ها متوجه دین زرتشتی و ادبیات دینی بوده است ؛ به ترتیبی که پس از هر هجوم و ویرانی ، اثری از کتاب ها باقی نمی ماند و پیشوایان دینی و موبدان را گروه گروه می کشتند .پس از هر هجوم و ویرانی سـالیان دراز و گاه سده ها سپری می شد تا ایرانیان دوباره می توانستند به فرهنگ ملی خود که فنا پذیر است ، توجه کنندوآنچه را باقی مانده مدوّن سازند.از عهد اسکندر تا گردآوری مجدد اوستا در زمان اشکانیان سیصد سال فاصله است و پس از بلاش تا زمان اردشیر بابکان که او را به سبب جمع آوری اوستا ، اردشیر جامع نیز می گویند ، بیش از دویست سال طول کشید.در این دوران های دراز ساکنان یک کشور به علت دوری مسافت ، بیشتر اوقات از تحولات یکدیگر بی خبر می ماندند و در میان مردمی که اندیشمندی و توجه به دین و فلسفه جزء میراث تاریخی آنهاست، فرقه ها و دسته های گوناگون ظهور می کردند و هر کدام با توجه به باورهای باستانی خود و مبارزه با افکار و شیوه های مهاجمین ، از تاریخ و اساطیر ملی الهام می گرفتند و به راهی می رفتند که مسلماً با راهی که زرتشت آموزش داده بود ، تفاوت داشـت و در هر گردآوری ، هر دسـته ای می کوشید تا اعتقادات خود رادر کتاب دینی جای دهد.از طرفی چون کتاب اوستا نیز تنها یک کتاب دینی محسوب نمی شد بلکه یک دائرة المعارف فرهنگی بود که تمام دانش ها و علوم زمان درآن جای داشت و برای گردآوری آن رسیدگی و تعصب دینی به کار نمی رفت .دین ایرانی پس از آموزش های زرتشت به شیوة خردگرایی و اندیشمندی تبدیل شده بود و به امور فکری و فلسفی توجه و با زورگویی و تحمیل عقیده مخالفت داشت .بنابراین هواداران اندیشه ها، فلسفه ها و دین های مختلف در کنار یکدیگر و بدون کشمکش و جدال همزیستی می کردند.با یک نظر کوتاه می توان هم وسعت سرزمین های ایرانی و هم چندگانگی دینی را درآنها مجسم کرد. در حدود 150 سال پیش از میلاد امپراطوری اشکانی به فرمانروایی مهرداد تشکیل شد .آنها از اهالی شمال شرقی ایران بودند و 374 سال سلطنت کردند.ساسانیان ، اشکانیان را در سال 224 میلادی سرنگون کردند.در دوران شاپور اول (240-273 میلادی) ایرانی ها از سوی مشرق به هندوکش، هندو قلمرو کوشانیان مسلط شدند.از سوی مغرب به سوی انطاکیه تاختند و بر شام و کاپادوکیه پیروز شدند.در قلمرو این فرمانروایی گروه های دینی گوناگون وجود داشتندمانند زرتشتیان ، زروانیان، هندوها،بوداییان،یهودیان،مسیحیان و پیروان ایزدان اساطیری کهن،در نتیجه آنها که توانستند باورهای خود را در کتاب اوستا،آن گنجینة بزرگ فرهنگی وارد کرده اند . آنچه از زرتشت در آن موجود است ، همان هفده سرود گاتاهاست که به علت ارزش و احترام بسیار میان بیشتر ایرانیان از هر فرقة دینی یا گروه فلسفی مورد پذیرش بود و هر دینی برای کسب اعتبار ، خود را به زیر چتر زرتشت قرار می داد و بخشی از گاتاها یا نیایشی از دین زرتشت را در نیایش های خود وارد می کرد.به نام اهورا مزدا و صفات وی یعنی امشاسپندان توسل می جستند و نام های مقدس دین زرتشت به ویژه اهورا مزدا در همه جا تکرار می شد.در نتیجه اوستای نوین مجموعه ای است از نیایش های دینی اقوام آریایی پیش از زرتشت در ستایش ایزدان ، میترا و زروان و دیگران. این آمیختگی آلودگی هم به زیان دین زرتشت است که شماری از اندیشه های اساطیری همانند یشت ها و باورهای خرافی و ناپسند نظیر وندیداد را جزیی از آن قلمداد می کنندو هم به زیان داستان های ملی و اساطیر کهن ایرانی است که آنها را از اصالت و یک دست بودن اندیشه های جنگی و حماسی دور می کند.کریستین سن معتقد است « تاریخ افسانه ای ایران تاکنون در مجموع بررسی نشده و ریشه افسانه هایی که آن تاریخ را تشکیل می دهد و نحوه ترکیب آنها جستجو نشده و تحول و تغییرات تدریجی که افسانه ها بنابر تغییر شکل اندیشه های مذهبی ، اجتماعی ، سیاسی و ادبی یافته اند ، نشان داده نشده است »

یک بررسی درست از تاریخ ایران و جنبه های فلسفی ، دینی و اجتماعی آن نیاز به کوشش های فراوان دارد،ولی شوربختانه این بررسی ها هیچگاه در کشور ما و به دست ایرانیان با صلاحیت به آسانی میسر نبوده است .تعصبات تند مراجع دینی ، بی تفاوتی و عدم پشتیبانی دولت ها باعث شده است که واقعبات و حقایق مسلم تاریخی به ویژه درباره مسائل مهم دینی و فلسفی با داستان های بی اساس و پاره اوقات با هرزه گویی و کینه ورزی آلوده شود.نه تنها از سوی نویسندگان و مورخین متعصب تازی صفت بلکه از سوی پاره ای خاورشناسان مغرض کوشش شده است تا آموزش های زرتشت که بر اساس با ارزش ترین اصول فلسفی و اخلاقی استوار است ،تخطئه شود.در صفحات بعد به طور خلاصه و برای نمونه به یکی دو مورد اشاره خواهد شد.

آنچه باید از آموزش های زرتشت جدا و باز شناخته شود ، خرافاتی است که در نوشته ها و ادبیات دینی پهلوی و نیز در بخش های نوین اوستا آمده است .مجموع آن نوشته ها و رساله ها از شمار صد تجاوز می کندکه در این بررسی کوتاه برای نمونه به عقائد زروانی و افسانه های یشت ها به طور اختصار اشاره می شود.بررسی و گردآوری مطالب تاریخی و اندیشه های دینی و فلسفی ایران به یک کوشش منظم و داشتن وسائل کافی نیازمنداست تا یک دائرة المعارف بزرگ فرهنگ اوستایی برای بررسی و شناخت فرهنگ و هویت ملی ایران فراهم شود.





اعتقادات زروانی

زروان یعنی زمان.آیین زروانی معتقد به زمان بیکرانه است که آغاز و پایانی ندارد وآن را اساس هستی می داند .از آن زمان بیکرانه است که اهورا مزدا و اهریمن زاییده شده اند. آیین زروانی که همان آیین دهریون باشد بسیار کهن تر از دین زرتشت است . در قرن چهارم پیش از میلاد ، یک از شاگردان ارسطو رودیوس Eudemos Rhodios گفته است « در میان مغان وهمه نژاد ایرانی، مفهوم وجود و حقیقت واحد را بعضـی مکان و بعضـی زمان (زروان) مینامند که از آن دو گوهر به وجود آمده یکی آفریننده خیر ، دیگری آفریننده شر و یا بنابر قول گروهی از مغان پیش از این دو گوهر نور و ظلمت پدیدار شده است . این دو گوهر منشاء و سرچشمه اختلاف و تضاد در عالم طبیعت شده اند که در آغاز با هم اختلافی نداشته اند.از آن دو گوهر موجوداتی پدید شده اند که یک دسته تحت اطاعت اهورا مزدا و دسته دیگر زیر فرمان اهریمن هستند.

کومون Cumont آیین مهر پرستی را با آیین زروانی پیوند می دهد و معتقد است « در رأس نظام الهی که میتراییسم به آن معتقد است و آن نظریه مغان زروانی است، دیده می شود که زمان بی نهایت یا زروان اکَرَنه قراردارد که او را گاه کرونوس یا کیوان (زحل) می نامند.با دادن این نام ها به او مع الوصف آن را وصف ناشدنی و بی نام هم تصور می کردند و این وجود را به تقلید از نمونه های نخستین موجودات نزد ملل شرقی با سر شیر و جسمی که ماری به دورآن پیچیده تجسم می کردند ...»

در قــرن نـخـسـت پـیـش از مـیــلاد نـیـــز در کـتــیــبــة آنـتــیــو خـوس Antiochios de Commageme ذکر شده « باید همة نسل های آدمی از زروان اکَرَن که تقدیر زندگی به دست اوست ، پیروی کنند.» در قرن سوم میلادی در قطعات مانویان ایران عربی، سغدی ، اویغوری زروان به عنوان نخستین آفریننده دانسته شده است. در قرن پنجم میلادی نیز فوتینوس به نقل از کتاب گمشده تئودور دوموپسوئست Theodor de Mopsueste می نویسد

« تئودور در کتاب نخستین خود مذهب شیعه ایرانیان را که زارادس(زردشت) آورده است ، شرح می دهد ، یعنی آیین زروان که زردشت او را به عنوان فرمانروای همه عالم معرفی کرد . گفته بود بعد از فدیه هایی که برای زادن هرمیداس (اهورامزدا) داد، سرانجام هرمیداس را با شیطان (اهریمن) یک جا بزاد».

در قرن پنجم میلادی ،ازنیک دوکولب Eznik de Kolb یکی از مورخین مسیحی ارمنی در رساله «نقض مذاهب» آورده است:

« مغان گویند آنگاه که هیچ چیز وجود نداشت تنها موجودی که وجود داشت زروان بود .زروانZerovan مدت هزار سال فدیه ها داد تا از او پسری به وجود آید که او را هرمیزداس (اورمزد) بنامد تا او آسمان ها و زمین وآنچه در اوست ، خلق کند.پس از هزار سال دچار شک شد که آیا پس از هزار سال دادن فدیه دارای پسری به نام اورمزد خواهد شد یا آنکه رنج ها و فدیه ها بی ثمر خواهد ماند؟ درآن حال که سرگرم خیالات و تردید بود(اورمزد) و (اهریمن) در شکم او پیدا شدند.اورمزد به سبب فدیه هایی که داده بود و اهریمن به سبب تردیدی که در او ایجاد شده بود.چون زروان از وجود دو پسر در شکم خود آگاهی یافت گفت هرکدام زودتر خود را به من بنمایاند پادشاه جهان خواهد بود.

اورمزدکه از اندیشة پدر آگهی یافته بود برادر خود اهریمن را از آن باخبر ساخت .اهریمن چون آن را بدانست شکم زروان را بشکافت و برای معرفی نزد پدر رفت .زروان پرسید تو کیستی ؟اهریمن پاسخ گفت:من پسر توأم. زروان بدوگفت : پسر من درخشـنده است و بویی خوش دارد ، لیکن تو تیره ای و بویی ناخوش داری.در آن حال اهریمن وزروان با یکدیگر سخن می گفتند ( اورمزد) به هنگام مقدّربا درخشندگی و بویی خوش متولد شد و نزد زروان رفت.زروان با دیدن او دانست پسر وی همان است که برایش فدیه ها داده و چشم به راه او بوده است .پس یک دسته از شاخه های چوب که در دستش بود و برای نیایش به کار می برد، به او داد و او را ستود.در این هنگام اهریمن به نزد زروان رفت و گفت مگر تو عهد نکرده بودی که هر یک از دو فرزندم که نخستین بار به نزدم آید او را به پادشاهی برمی گزینم .زروان برای احترام پیمانش به اهریمن گفت:ای موجود پلید و بدکار! نه هزار سال پادشاهی برای توست .سپس اورمزد را بر تو فرمانروا خواهم کرد و هر چه اراده کند، خواهدکرد. پس اورمزد و اهریمن هر یک شروع به آفریدن آفریده های خود کردند.هرچه اورمزد پدید می آورد پاک و خوب و راست بود،هرچه اهریمن می آفرید شر و سرکش.»

از مورخان مسیحی ارمنی آثار دیگری موجود است از جمله منشوری که بنابر قول الیثی Elise که مهر نرسی وزیر یزدگرد اول و بهرام پنجم به ارمنیان خطاب کرد و در آن منشور که مشخصات اصلی دین زرتشت را خاطر نشان کرده، جزء آنها اصول مذهب زروانی را نیز آورده است.لازاردوفارب(484 میلادی) همان منشور را به نوعی دیگر آورده که در آن سخن از زروان نیست و مبانی دین زرتشت نیز به تفصیل ذکر نشده است .در این روایات که از سوی مورخین مسیحی ارمنی یا یونانی ذکر شده چون اطلاعات درستی از اندیشه های دینی ، فلسفی و تحولات آن نداشته اند ، دربارة مغان ، زرتشت و اساطیر ایرانی مطالبی نادرست و در بیشتر موارد همراه با کینه و نفرت نوشته اند و آنها را با هم آمیخته و نتیجه های نادرست ارائه داده اند. کلمه مغ به طور کلی یعنی یک پیشوای مذهبی و نخستین بار که در یک سند تاریخی به آن واژه بر می خوریم چنانکه امیل بنویست Benvenist نوشته ، سدة هشتم پیش از میلاد در زمان پادشاهی مادها جامعه به هفت طبقه تقسیم می شده و طبقه ای که به مسائل دینی می پرداخته اند، مغان بوده اند. بعدها در هر دینی پیشوایانی برای توضیح اصول دینی و اجرای مراسم مذهبی وجود داشته اند که در هر مورد همان واژة مغ به معنای پیشوای دینی به آنها اطلاق می شده ، چنانکه در دین زرتشتی ، زرتشت خود را مغ می دانسته یعنی پیشوای دینی ولی دین او با دین های پیشین به طور کلی متفاوت بود.سپس در زمان هخامنشیان مغان به عنوان پیشوایان دینی نقش داشته اند و به همین ترتیب در سلسله های بعدی اشکانی و ساسانی نقش دینی و اجتماعی مغان تحول و گسترش یافته بود و هر زمان مغان نمایندة مذهب رایج بودند و نمی توان همه آنها را در همه زمان ها به یک نحو مورد قضاوت قرار داد. چون شناسایی مغان هم بادین زرتشت آغاز شده است بنابراین تمام مورخین یونانی ، مسیحی ، عرب و غیره تمام دین های ایرانی را به مغان نسبت داده و از این راه دین زرتشت را هم با مغان سایر دین ها و سایر زمان ها به دلیل عدم آگاهی یا تعصب دینی پیوند داده اند .آنچه مغان زروانی یا مغان زمان ساسانی می گویند به هیچ روی با اندیشه های زرتشت و جهان بینی او در ارتباط نیست و در دو جهت کاملاً مخالف قرار دارد. مثلاً درآثار یکی از نویسندگان سریانی به نام تئودور بارخونی Theodor bar Khouni که احتمالاً در قرن هشتم و اوایل قرن نهم میلادی می زیسته ، خبر زیر درباره داستان اساطیری زروان میان زرتشتیان دیده می شود:« زرتشت در ابتدا به چهار مبداء مثل چهارآخشیج قائل بود که عبارت بودند از اشوکرachouquar پرشوکر Parchouquar زروکر Zarouquar و زروان و گفت که زروان پدر اهرمزد است ...سپس ادامه داده همان داستان تولد اهورامزد و اهریمن را تکرار کرده و آن مسائل را به زرتشت نسبت داده است .(نقل از مقاله کریستن سن ترجمه ذبیح الله صفا) . در حالی که این تعبیر در اصل نادرست است زیرا زروان «زمان» به باور زروانی ها اساس و پایة آفرینش اهورامزدا و اهریمن بود و خود نمی تواند یکی از چهار آخشیج باشد . در گاتاهای زرتشت هیچ اشاره به زروان و زمان بیکرانه نرفته است . اندیشه های زرتشت که نمایانگر یک مرحله پیشرفت فکری و فلسفی است تمام ایزدهای مورد ستایش آریایی ها را نفی کرد وآنچه در میان هندی ها نیز تا هم اکنون مورد ستایش است نظیر وارونا ، میترا و اسورا ، آنها را به عنوان دَئو و دیو نامید.بدیهی است آمیختن اندیشه های پیش از زرتشت و وارد کردن ایزدان در بخشی که آن را اوستای نوین می گویند به مرور زمان و طی نسل ها به دست پیروان آن دین ها و ایزدان در ادبیات دینی وارد شده و هیچ یک جزء آیین زرتشتی نیست .دربارة زروان آنچه در اوستای نوین دیده می شود عبارتست از :

وندیداد فرگرد 19 بند 13.

«ستایش کن ای زرتشت دین مزدیسنا را ،

ستایش کن ای زرتشت این امشاسپندان را ،

ستایش کن هفت کشور زمین را ،

ستایش کن ای زرتشت ، تُواشه (جو- فضا) خودآفریده را

ستایش کن زروان بی کرانه را و وای(باد) در بالا کارگر را

ستایش کن تو ای زرتشت ، بادِ نیرومند مزدا آفریده را

وسپنتا آرمئیتی ، زیبا دختر اهورامزدا را

در اینجا از سه ایزدی که در آیین زروانی به نام های ایزد تُواشَه ، ایزد وَیو ، ایزد وات(باد) نقش مهم دارند ، یاد شده است .

از ایزد تواش (مکان) که به معنای تند و چالاک نیز هست در فرگرد سه بند 42 در یشت 10 بند 52 و 66 یاد شده است .

وندیداد فرگرد 19 بند 16 و بند 29 .

این بخش نیز درباره ستایش ایزدان زروانی تأکید دارد.

16- می ستاییم تواشه خود آفریده را ، زروان بی کرانه را و وای (باد) از بالا کارگر را .

29- دیوی که ویزاش نام است ای اسپیتَمَد زرتشت ، روان را بسته می برد از آن دُروندانِ دیویسنانِ تباهگر زندگی مردمان.

از راه های زروان آفریده ، بر سر آن که دُروَند است و آن که اَشَوَن است ، پُل چینوَت مزدا آفریده مقدس را ...

در یسنای 72 بند 10

می ستایم اهورا مزدای فرهمند ، امشاسپندان و مهر دارنده دست های فراخ می ستایم خورشید بی مرگ و تیز اسب را و وَیو ( ایزد باد) وَزَنده در فضای بالا را ...

می ستایم تواشه (ایزد هوا) و زَروان بی کرانه و خودآفریده را ...

در سیروزه 1 بند 21 و سیروزه 2 بند 21.

رامش خوارم وای ( باد ) اَبَرکار شکستارترین ، ایدون تو و ای و تو ای سپنتامینو. تواش خود داده و زروانِ اکرانَ و زمانِ دیرنگ خدای...
بند 21 : ستایم و خوانم دادار هرمزد و امشاسپندان را ...

وای اَبرکار شکستارترینِ دامان ، تواش خدای ، زروان، زمان اَکران زروان اَرنگ خدای را که دامان هرمزد به پشتیبانی و تندرستی تا فرشکرد زمان آورند.



چنانکه دیده می شود از دین زروانی و ایزدان مورد ستایش آن ،در اوستای نو یاد و ستایش شده است .شِدَر Hans Heinrich Schaeder خاور شناس آلمانی معتقد است در فصل اول بندهش نیز آثاری از اصول دین زروانی دیده می شود .مطالب کتاب بندهش از دامداد نسک گرفته شده که جزء بیست و یک نسک اوستای پیش از اسلام بوده و بخش بزرگ آنها از دست رفته و دامداد نسک نیز مانند سایر نسک ها و کتاب ها به دست اعراب نابود شده است.

فقط محتوای آن نسـک ها به طور مختـصــردر کتاب دینکرد که در قرن سوم هجری در زمان خلافت مأمون عباسی در بغداد به دست آذر فرنبغ پسر فرخ زاد نوشته ، یاد شده است.

شِدِر معتقد است در فصل 1 بند 2 بندهش به زمان بی نهایت که یک عقیده زروانی است اشاره و تأکید شده ( نقل از بندهش ترجمة مهرداد بهار): « به بهدین آنگونه پیداست که هرمزد فراز پایه با همه آگاهی و بهی، زمانی و بیکرانه در روشنی می بود.آن روشنی گاه و جای هرمزد است که آن را روشنی بیکران خوانند.آن همه،آگاهی و بهی را زمان بیکرانه است؛ چون هرمزد و گاه و دین و زمان هرمزد بودند.(هستند و خواهند بود)

آیین زروانی در ادبیات پهلوی که پس از دورة ساسانی آمده،جایگاه معینی ندارد به جز کتاب مینوی خرد که مسلماً در اواخر عهد ساسانی تألیف شده و کتاب دیگری موسوم به «علمای اسلام» که فقط متن فارسی آن در دست است و متن پهلوی آن مفقود شده است .مؤلف مینوی خرد می گوید:«همه کارهای جهان به قضا و زمان و مشیت عالیه زروان که وجودش قائم به ذات و حکومتش طولانی است، وابسته است.»

در کتاب علمای اسلام هم آمده که در آیین زرتشتی همه چیز غیر از زمان مخلوق و خالق آنها زمان است .

نکته قابل توجه آن است که زرتشت کمترین اشاره به زروان ندارد و اینکه خاور شناسان غربی یا نویسندگان مسیحی و یونانی همه جا این مسائل را به زرتشـت پیوند می دهنـد، حاکی از بی اطلاعـی و عدم دقّـت است .برای آنها تفاوت ندارد که گاتاها و زرتشت را نه تنها با اساطیر کهن یشت ها بیامیزند حتی با اصول سایر مذاهب نیز پیوند دهند و برای این آمیختگی به روایات بی اساس یونانی ، سریانی ، مسیحی و اسلامی که هیچ کدام مستند به یک سند و دلیل واقعی نیست ، متوسل می شوند.آنچه محقق است دین زرتشت و اصول آن که در گاتاها آموزش داده شده ، پس از زرتشت دچار تحول و دگرگونی شده و با اساطیر ایرانی و اصول دین های پیشین آمیخته شده است .آنچه پس از زرتشت به ویژه پس از ساسانیان و در زمان تسلط اسلام به نام زرتشت و یا ادبیات دینی ساسانی تدوین شده ، دارای واقعیت و اصالت نیست ؛ به ویژه آنچه در وندیداد آمده و به غلط آن را مربوط به مسائل دین زرتشت قلمداد می کنند به تمام معنی با آموزش های زرتشت بیگانه است .محتویات آن خرافی و مجعول است و با هیچ منطقی سازگاری ندارد.آن را گروهی از پیشوایان دینی که از دوران های بسیار دور که دست تاریخ به آنها نمی رسد همچون مغان مادّی ، زروانی و غیره در زمان های مختلف از خود ساخته اند و امتیازات زیادی برای طبقة روحانی درآن گنجانده شده است.در حقیقت وندیداد و مسائل آن برای کاسبی و دکانداری طبقات روحانی پیش از زرتشت فراهم شده بودکه بعداً نیز مورد استفاده مغان قرار گرفت و انتساب آن به دین زرتشتی از روی نادانی یا کینه و تعصب دشمنان بوده است



افسانه های کهن در یشت ها

یشـت ها بخش مهمی از اوستای نوین است .در اوستا واژة یَشتی از یَسَن جداشده و در معنی با هم برابرند، یعنی ستایش ، پرستش ، فدیه و نیاز. یشتن در فارسی میانه یعنی ستودن و نماز گزاردن . واژه جشن در زبان فارسی از همان ریشه است .یشت ها قصائد زیبایی هستند در ستایش ایزدان که اندیشه های آن ، از نظر چگونگی و آفرینش و نیروهای طبیعی برمی گردد به زمان هندو ایرانی و آریایی همانند آنچه در وید برهمنان نیز دیده می شود ولی از جهت نگارش و تنظیم ، زمان آنها جدید بوده و صدها سال پس از گاتاها انجام شده است.نظیر سایر بخش های اوستای نوین که از لحاظ ساختار زبان ، دگرگونی واژه ها و پاره ای قواعد دستوری با زبان گاتاها تفاوت دارد . یشت ها را بیشتر پژوهشگران که نخستین آن آنکتیل دو پرون است و دیگران نظیر گلدنر، وسترگارد،دارمستتر ، باتولومه،لومل وکریستین سن ، ترجمه و بر آنها حاشیه نویسی کرده اند.

بیشتر افسانه های کهن در یشت ها توسط فردوسی در شاهنامه با تفصیل آورده شده که تاریخ افسانه ای ایران را بازگو می کند .دلبستگی بی اندازه مردم به شاهنامه فردوسی به ویژه روستاییان که با سرزمین خویش پیوندی همیشگی دارند، به این دلیل است که درآن داستان ها ، صفات آزاد منشی؛دادگری و قهرمانی که جزیی از هویت ملی و منش ایرانی است دیده می شود.

یشت ها در زمان های مختلف و به وسیله گویندگانی که نام آنها را نداریم سروده شده است .در اوستای نوین به طور کلی از لحاظ ساختار اجتماعی و فکری خود از جهت خصوصیات زبانی تحولات زیادی دیده می شود . از پایان دورة گاتایی تا آغـاز زمان یـشـت ها خلاء طـولانی متجاوز از ده قرن به چشم می خورد. به عقیدة کریستن سن قبایل ایرانی که به آیین زرتشت باور داشتند در سرزمین های گسترده ایران پراکنده بودند و چون مشرق و مغرب ایران را دشت های غیر قابل زیست مرکزی از یکدیگر جدا می سازد ، قبایل ماد و پارس که در مغرب می زیستند از همکیشان خود که در مشرق بودند ، دور افتاده و از نظر آنها محو شده بودند و چون زبانی که به زبان زرتشت نزدیک است خاص مردم مشرق بوده ، پس بنابر این در همین بخش از ایران یشت ها پدید آمده است . در یشت دهم ( مهر یشت) که از قدیم ترین آنهاست به رودخانه های آمودریا، مرغاب، زرافشان و هریرود اشاره می شود.در یشت نوزدهم (زامیادشت) از سیستان ، هریرود و خاش رود نام برده می شود.فقط در یشت پنجم (آبان یشت) اطلاعاتی راجع به مغرب ایران مانند چئچِست(دریاچه رضاییه یا ارومیه) و کوه هراکه همان البرزاست به دست می دهد.بنابرهمین یشت ، اژی دهاک( ضحاک) قربانی خود را در بابل فدیه می کند.(بند29) بنابر این می توان حدس زد که یشت پنجم در سرزمین ماد تنظیم شده یعنی در زمانی که میان مشرق و غرب ایران وحدت برقرار شده بود. یشت پنجم به لهجه مادی سروده نشده و سرایندگان آن یا دارای زبان مادری اوستایی بودند یا چون زبان اوستایی زبان مقدس شمرده می شد ، منظومه دینی خود را به آن زبان سروده اند.یشت ها نمایانگر زندگانی جنگجویانه ای است که با دوران روستایی گاتایی تفاوت دارد .در این دوره مقتضیات زمان ، زندگی اجتماعی ایرانیان و پیروان زرتشت را از حالـت آرام و دفاعـی به مرحلـه تعـرض سـوق داد وهدف پیروزی بر دشـمن با تعصب دینی درآمیخت و چون در گاتاها و آموزش های زرتشت ، تشویق به جنگ و جهانگشایی وجود ندارد میان مردم داستان ها و روایات پهلوانی باستانی رواج یافت. در همین دوره است که زرتشت را هم در یشت ها به صورت فردی داستانی درآوردند و در مفاهیم و اصطلاحات دینی تغییراتی حاصل شد چنانکه در آن اشعار به امشاسپندان که مظهر صفات اهورا مزدا هستند و رهبری جنگاوری و فتوحات را بر عهده نداشتند، کمتر اشاره می شود و در سروش یشت که از امشاسپندان نامی به میان آمده ، دیده می شود که میترا ایزد پیروزی و پیمان ، آناهیتا ایزد آب و پاکیزگی، بهرام ایزد جنگ و فرّ که نمادی از شکوه و بزرگی است و با روحیه آن زمان سـازگارتر است بر امشـاســپندان و صفات اهورامزدا ترجیح دارند.

هوم نوشابه سکرآوری که زرتشت درگاتاها تحریم کرد در ادبیات یشت ها با احترام وقدرت بسیارظاهر شده است .با این ایزدان ، بسیاری از داستان های دوران هندوایرانی نسبت داده شد که پاره ای از آنها جزء صفات دیوان بوده است و نیز داستان های دیگر بر آن افزوده شده است .مثلاً میترا که نگهبان دین بهی قلمداد شده به صورت جنگجویان درآمده و زین و سلاح رزم آوران ظاهر می شود و در همین حال از یک حالت روحانی و معنوی بهره مند است که ایندرا خدای جنگجویان و فاتحان هندی فاقد آن است ؛ ویا سروش که در گاتاها نماد و صفت صلح و دوستی است به پیروی از میترا لشکری از فَروَشی ها آرایش می دهدومزدا پرستان را در جنگ پشتیبانی می کند.در سنگ نبشته های داریوش وخشـایارشـا از اهورا مزدا به تنهـایی و به عنوان خدای یگانه نام برده می شودکه زمین و آسمان و آدمی را خلق کرده و برای مردم شادی و خوشبختی آفریده و خشایارشا را شاهی بخشیده است .هر بار که داریوش در برابر دشمنان به پیروزی نائل می شد آن را از اهورا مزدا می دانست اما از زمان اردشیر دوم هخامنشی نام میترا و آناهیتا در سنگ نبشته ها دیده می شود و در کتیبه همدان وشوش ، پـشـتیبانی و یاری اهورا مزدا، آناهیتا و میترا را خواستار می شود و آنها را می ستاید.اردشیر سوم در سنگ نبشته تخت جمشید اهورا مزدا را با میترا نام می برد و ستایش می کند.

بدیهی است میترا ایزد داستانی پیروزی و پیمان در میان ایرانیان مغرب پیش از اردشیر مورد احترام بوده و ستایش آن نزد پارسیان برمی گردد به دوران بسیاردورپیش ازتاریخ. درزمان اردشیر دوم نیزایزدان میترا و آناهیتا به اهورامزدا بی نهایت وابستگی پیدا می کنند و بدین ترتیب یک آمیختگی و پیوندی میان اساطیر کهن ایرانی با آموزش های زرتشت پدید می آیدواین آمیختگی پس از هخامنشیان و در زمان پراکندگی اوستا روزبروز زیادتر می شود.

زمان سرودن یشت ها به تحقیق پیش از سلسله هخامنشیان بوده چون در هیچیک از یشت ها به آن حکومت نیرومند که بخش بزرگی از جهان را فرا گرفته بود ، اشاره نرفته است.در یشت ها از سلسله کیانیان و گشتاسب ،پادشاهی که پشتیبان زرتشت بود، نام برده شده و بدیهی است اگر زمان تنظیم آنها همزمان با پادشاهی بزرگ هخامنشی بود که در کار اداره کشورها و گسـترش دادگری آن همه بلندآوازه بودند، نام و گزارشی از کار آنها به چشم می خورد همچنان که از بزرگواری و آزاد منشـی کوروش، داریوش و خشـایارشا در نوشته های دینی بیگانگان مانند کتاب عزرا، کتاب استر و کتاب دانیال آن همه سخن رفته است .زمان یشت هااز زمان سلطنت مادها یعنی قرن هشتم پیش از میلاد هم دورتر و به زمان هندوایرانی قبل از مهاجرت یا مقارن آن تعلق داردولی از لحاظ نگارش حدود ده قرن پس از تنظیم گاتاها انجام گرفته است .کریستن سن خاور شناس دانمارکی در اثرخود«مزدا پرستی در ایران قدیم» تاریخ بخش- های اوستای نوین را به شرح زیر حدس می زند که نمی تواند کاملاً دقیق باشدولی جالب توجه است:یشت دهم،سیزدهم و نوزدهم مربوط به پیش از دوره هخامنشی یا اوائل آن عهد. یشت پنجم بعد از سال 404پیش از میلاد.یشت هفده ، هشت ، چهارده و یسنای 9-11 ، یسنای 57 و بندهای 6 تا 37 یشت پانزدهم مربوط به دوره هخامنشیان و احتمالاً قرن چهارم پیش از میلاد. وندیداد در حدود سال 147 پیش از میلادجمع آوری شده و یشت نهم مربوط به قرن اول میلادی و زمان اشکانیان. یشت شانزدهم مربوط به دوره اشکانی یا جدیدتر. برای درک بهتر فاصله زمانی نگارش و تنظیم یشت ها با گاتاهای زرتشت لازم است نگاه مختصری به زمان زرتشت که همان زمان گاتاهاست انداخته شود.



زمان زرتشت

زمان همه دین آوران بزرگ و تاریخ زندگی آنها با کمی زیر و رو روشن است ،تنها زمان زرتشت است که با از دست رفتن نوشته ها در پرده ابهام افتاده و جنبه رازآمیز به خود گرفته است ، به طوری که در روایات تاریخ نویسان در این مورد اختلاف زیادی به چشم می خورد.یکی از علل پیدایش این اختلاف ان است که درباره ظهور پیامبران و پادشاهان سایر حوادث مهم جهان پیشگویی هایی به زرتشت و جاماسب نسبت داده شده است . برای آنکه ظهورها و حوادث در زمان معینی که پیشگویی شده است صدق نکند، زمان زرتشت از سوی کسانی که نسبت به ان ظهورها و حوادث حساسیت داشتند گاهی جلوتر و گاهی عقب تر برده شده است . بنابر روایاتی زمان زرتشت در حدود قرن ششم پیش از میلاد وبنابر روایاتی دیگر در حدود هجده تا بیست قرن و نیم پیش از میلاد و حتی زمان های بسیار دورتر یعنی شش تا هشت هزار سال پیش از میلاد ذکر شده است . درباره زمان زرتشت تعصبات دینی نیز نقشی داشته و چون بنا به تحقیق و تأکیدبیشتر دانشمندان و تاریخ نویسان زرتشت نخستین پیامبر یا آموزگاری بود که شیوه یکتاشناسی را درآفرینش هستی و اندیشه ثنویت و دو- گانگی را در اخلاق و فلسفه بنیان نهاد و از اندیشه ها و تعلیمات او همه دین های بزرگ یهودی، مسیحی و اسلام و همه مکتب های فلسفی پیش از سقراط و پس از سقراط بدون اشاره به منبع ، استفاده کرده اند لذا پیروان آن مذاهب در لوث کردن اندیشـه های زرتشـت و زیر و رو کردن زمان او نقش اساسـی داشـته اند.

کمتر پژوهشگری است که در تاریخ ادیان و فلسفه و زبان شناسی کار کند و درباره زمان زرتشت اظهارنظری نکرده باشد که اگر قرار باشد نام آنها ذکر شود به تحقیق از یکصد نظریه فراتر خواهد رفت . با مراجعه به کتاب نیولی که از سـرشــناســان مـکـتـب ایـتــالـیــا است به نام «زمــان و مـوطــن زرتــشـــت» ، Zoroaster,s Time and Homeland , Naples , 1980 می توان اجمالاً به وسعت اینگونه نظریات پی برد و چون ورود در این مسئله به بحثی جداگانه نیاز دارد و ما را از تحقیق اصلی دور می کند بهتر است به نظر ذبیح بهروز که در اثر با ارزش وی به نام تاریخ و تقویم ایران در شماره دهم از انتشارات ایران کوده ذکر شده و در حال حاضر مورد تایید و پذیرش همگان است ، توجه شود.

بهروز پس از بررسی دقیق تمام سال شمارهای باستانی و مطابقت آنها با یکدیگر و آنچه در منابع کلاسیک یونانی ، منابع سنتی(زادسپرم،ارداویراف نامه،بندهش و بیرونی) و منابع تاریخی مستند دیده می شود، اشاره می کند که در روایات تاریخی امده که زرتشت خود منجم بود و کبیسه ها را مرتب کرده و مبداء حساب به دست داده و باید نخستین طالع از آن وی و مربوط به زمان او باشد و در شاهنامه فردوسی بیتی هست که در بخش اعمال افراسیاب آمده و آن طالع چنین است :

همی تافتی بر جهان یکسره به اردیبهشت آفتاب از بره

یعنی زمانی که آفتاب از آخرین درجه اردیبهشت (ثور) به نخستین درجه

حمل (بره) می رفته است . با توجه به اینکه آفتاب تقریباً 26000سال منطقه البروج و تقریباً 2165 سال هر برج را طی می کند و اکنون تقریباً 1535 سال در حوت است ، برای اینکه در آخرین درجه ثور(اردیبهشت) و نخستین درجه بره باشد، باید از حوت به حمل (بره) برویم و از حمل به انتهای ثور که می شود:

تعداد سال ها از آخرین درجه حوت تاکنون(1978) 1535

تعداد سالهایی که آفتاب در حمل بود 2165

مجموع دو رقم 3700 سال است که قدمت زرتشت را نشان می دهد . اگر سال محاسبه که 1978 است از آن رقم کسر شود1722 پیش از میلاد به دست می آید، دیده می شود که این محاسبه دهه سوم قرن هجده پیش از میلاد را نشان می دهد، یعنی گشتاسب حامی زرتشت در حدود 30-1720 پیش از میلاد به تخت پادشاهی نشـسـته است . در روایات سنتی ایران قدیم عمر جهان را به هزاره ها تقسیم کرده بودند که دوازده هزار سال آن در آثارمزدیسنا مثل بندهش و نوشته های اسلامی به نام دوازده برج خوانده شده است و هزاره زرتشت هزاره جدی (هزاره دهم) است ،باتوجه به اینکه مدارکی وجود دارد که تولد مانی را دقیقاً در نقطه ای از هزاره حوت (هزاره دوازدهم) به دست می دهد (الملل و النحل شهرسـتانی) و بر اسـاس محاسـبات متـکی به آن مدارک به نـتـیجه زیر می رسیم:
زرتشت در هزاره دهم(آغاز هزاره) زاده شده است .
فاصله زرتشت و مانی در حدود دو هزار سال است .
اول هزاره دهم در قرن هجدهم قبل از میلاد است .

زرتشت 42 سال داشته که دعوی رهبری(پیامبری) کرده است .باید بپذیریم که هرگاه همین موقعیت مهم نجومی را همراه با تصحیح حساب ها و ایجاد دوره های کبیسه برای ابراز پیام خود غنیمت شمرده باشد تولد او برابر است با 1767= 42 + 1725 پیش از میلاد.

بنابر این اشو زرتشت :
در تاریخ دوشنبه 20 ربیع الاول مطابق خرداد روز ششم فروردین ماه سال 2400 تاریخ مشهور به یزدگردی برابر با روز دوشنبه 6 فروردین 1767 پیش از میلاد دیده به جهان گشود.

2- هنگامی که شاه گشتاسب را به دین خواند سی سال داشت .

3- پس از اینکه چهل و دوسال و پنجاه روز از عمرش گذشته بود شالوده رصد تازه را استوار کرد و کبیسه را ایجاد نمودو تاریخ های قدیم را تصحیح و تنظیم کرد.رصد تازه ممکن است به دستور کی گشتاسب پشتیبان زرتشت انجام شده باشد .

4- سه شنبه خورشید روز یازدهم دی ماه خورشیدی شب چهارشنبه هشتم رجب مطابق شب اول فروردین یزدگردی در سال 35 رصد جهان را بدرود گفت . در این هنگام هفتـاد و هفت سال یزدگردی پنج روز کم، از عمرش گذشته بود که می شود 28100 روز.

محاسبة ذبیح بهروز متکی به تمام دلائل و مدارک تاریخی و نجومی که تاکنون موجود است به عمل آمده و از میان دهها فرضیه که از سوی خاور- شناسان ارائه شده وهمه آنها بی پایه وتصوری است مسـلماً قطعی تر و درست تر است به ویژه که با تحقیقات جدید تاریخی و زبان شناسی که در فرصت مناسبی باید از آنها یاد شود تمام بررسی ها درباره زمان زرتشت می رسد به پیش از 1700 سال قبل از میلاد .چون نظریه استاد بهروز همراه با مطالب نجومی است و به طور فشرده نوشـته شده که اسـتفاده ازآن مشکل به نظر می رسد،توصیه می- شود به مقاله آقای دکتر علی حصوری درباره زمان زرتشت که در دو شماره از ماهنامه پیک مهر در وانکوور منتشر شده است ، مراجعه شود که در این مورد و نظریه استاد بهروز توضیحات روان و سودمندی در بر دارد.

منظور اصلی از این پژوهش آن است که فاصله زمانی میان یشت ها و گاتاها از یک سو و تفاوت اصول فلسفی و اندیشه های اخلاقی که در آنها وجود دارد از سوی دیگر روشن شود.بدیهی است برای شناختن این تفاوت ها و جدا کردن محتویات گاتاها از یشت ها و سایر ادبیات دینی پهلوی باید شرایط اجتماعی و تاریخی آنها در نظر گرفته شود که در مطالعات بعدی توضیحات بیشتری در این مورد فراهم خواهد آمد .اکنون به طور خلاصه می پردازیم به توضیح پاره ای از اصول گاتاها.



امشاسپندان (صفات اهورامزدا)

زرتشت در گاتاها اهورا مزدا را با شش صفت معرفی می کند.این صفات یا فروزه ها را در ادبیات دینی امشاسپندان می نامند که از دو واژه تشکیل شده اَمِشا به معنی جاویدان ، سپنتا به معنی پاک و مقدس.

اهورامزدا خدای زرتشت برترین نیرویی است که هستی را به گردش آورده و نیرویی است پاک و جاویدان ، مقدس و ابدی ، همیشه بوده و خواهد بود و چیزی جز خوبی و پاکی نیافریده است .

واژه امشاسپندان در گاتاها دیده نمی شودو از ساخته های پس از زرتشت است .صفات مزبور عبارتند از :اَشا ، وُهومَنَه ، خشَتَر، آرمئیتی ، هئوروتات و اَمِرِتات .

1- اَشا در زبان پارسی هخامنشی آرتا همرا با وهَیشتَ یعنی «بهترین» به شکل آرتا وهیشتَ که بعداً در زبان فارسی به اردیبهشت تبدیل شده است به معنی راستی و حقیقت یا نظام کائنات وآن قانون ازلی که هنجار هستی بر آن استوار شده است .

2- وُهومَن از دو واژه وُهو(نیک ، به ) و مَن (اندیشه ، منش) ساخته شده است . در زبان پهلوی وَهمن و به فارسی امروزی بهمن شده است به معنی نیک اندیشی ، مَنش نیک .

3- خشَتَر یا خشَتَر وئیری یعنی نیرو ، قدرت، فرمانروایی و شهریاری برگزیده و در زبان فارسی امروزی به شکل شهریور درآمده به معنی شهریاری خدایی ، نیروی برتر، مشیت و خواست الهی.

4- آرمئیتی یا سپنتا آرمئیتی . برای معنی آرمئیتی به زبان فارسی نمی توان دقیقاً یک معنی واحد پیدا کرد.آن را به آرامش ، بردباری ، وفاداری ، پاکدامنی ، پارسایی، انصاف ، دادگری ، تسـلیم به حق و حقیقت و سایر مفاهیم مشـابـه می توان معنی کرد. سپنتا آرمئیتی یعنی آرمئیتی پاک و مقدس که بعداً به سپندارمذ و در فارسی کنونی به اسفندیار تبدیل شده است .واژه آرمئیتی در زبان اوستایی مادینه یا مؤنث است .

5- هَئؤروتات به معنی رسایی ، بالندگی، کمال که در زبان امروزی به خرداد تبدیل شده است .

6- اَمِرِتات به معنی پایندگی ، جاودانی، بی مرگی ، دیرزیوی، ابدی که در زبان امروزی با اَمرداد تبدیل شده است .

از این شش واژه سه واژه نخست در زبان اوستایی نرینه یا مذکر بوده اند و سه واژه دیگر مادینه یا مؤنث . مانند پاره ای از زبان های هندواروپایی یا غیر آن که واژه ها دارای جنس نرینه ، مادینه یا کماسه ( خنثی) هستند.

در گاتاها زرتشت اهورا مزدا را با همین شش صفت تعریف می کند که مفاهیمی ذهنی و مجرد هستند و نشان دهندة یک مرحله پیشرفت فکری است که پس از دوران ستایش ایزدان و نمادهای مادی همانند خورشید ، ماه ، آب ، هوا و غیره آن ارائه شده است .

زرتشت یک سیستم فلسفی و فکری به وجود آورد که دارای جنبه های اخلاقی و اجتماعی کلی است که در هر زمان و مکان قابل اجرا می باشد .آموزشی است که ضمن تشویق به کار و بهره مندی از دنیای مادی ، رعایت اصول اخلاقی و دادگری را به شدت توصیه می کند.مفهوم این صفات دارای تمام ارزش ها و معیارهای جسمی و روانی است و تمام آموزش های زرتشت برای پیروی و هماهنگی انسان با آن صفات است که اهورامزدا دررأس آن قرار دارد.میان صفات اهورامزدا یعنی امشاسپندان سلسله مراتبی وجود ندارد ، یکی بهتر یا فروتر از دیگری نیست . همه به یکدیگر پیوسته و تفکیک ناپذیر هستند.نشان دهنده یک مرکزیت و نیروی واحدند.هیچیک از این صفات به وجودآورنده و آفریننده دیگری نیست.هیچکدام دارای تشخص و تعیّن مادی نیستند .صفاتی ذهنی و انتزاعی هستند تا خدایی که زرتشت معرفی می کند بهتر شناخته شود . اما در ادبیات دینی پهلوی این مفاهیم ذهنی به عنوان فرشته هایی که هر کدام دارای سمتی هستند و وظیفه ای به عهده دارند، قلمداد شده اند.مورخین یونانی و بیشتر خاور شناسان آنها را خدا قلمداد می کنند .منتهی خدایانی کوچکتر از اهورامزدا یا آنها را همکار و شریک اهورامزدامعرفی می کنند. پاره ای از خاورشناسان و پژوهشگران تاریخ ادیان ، اندیشه های دینی را با یکدیگر مقایسه می کنند تا شاید ریشه و مبنای مشترکی برای آنها پیدا شود.دراین مقایسه ها بدون توجه به ارزش منابع، به روایاتی مراجعه می کنند که فاقد هرگونه اثر و ارزش تاریخی اسـت و یا در مورد دین و فرهنگ ایـرانی به نوشته ها و منابعی که از سوی دشمنان این ملت در طول تاریخ فراهم شده، توجه می کنند. درباره اصول و مفاهیم دین زرتشت باید ارزش منابع را سنجید و به آنچه مربوط به منابع یونانی ، اسلامی ، یا ادبیات دینی پهلوی است باید با نهایت احتیاط وبه عنوان بررسی های جنبی مراجعه کرد. بیشتر آن روایات آمیخته با داستان های جعلی و دروغ یا پر از اطلاعات غلط و ناشی از دشمنی است .در گـزیده ها زادسـپرم امشاسـپندان ،تابنده ودرخشـان بسـان کانون نورتوصیف شده اندوظاهراً هر کدام از دیگری کمتر و کوتاهترند، یعنی درجاتی دارند.در جاماسب نامه (جیوانجی جمشید جی مُدی بمبئی 1903) ذکر شده امشاسپندان هر یک از دیگری خلق شده و تجلی یافته اند.در بندهش به سلسله مراتب و وظیفه آنها اشاره شده و برای هر یک از امشاسپندان چهره دوگانه ای یاد می کند. یکی مادی و دیگری روحانی .در متن های مانوی نیز از امشاسپندان بسان محافظین و سزبازان اهورا مزدا نام برده شده است .پاره از خاور شناسان نظیر گایگر ، امشاسپندان را همانند آدیتی های ودایی یا خدایان بابلی می دانند. هرودوت با آنکه نامی از زرتشت نمی برد ، نقل می کند که ایرانی ها به بالاترین قله کوه می روند و به زیر گنبد آسمان برای زئوس و نیز خورشید ، ماه، زمین ،آتش ،آب ، و باد قربانی می کنند. نظیر این روایات درباره دین ایرانی ها زیاد دیده می شود(شماره15نشریه انستیتوی شرقی کاما1929)

مولتون معتقد است « زرتشت تنها به اینکه وجود خدایان را انکار کند،اکتفا و بسنده نکردو به همین ترتیب نام میترا،آناهیتا،ورترغن(بهرام)،فرَوَشی ها و هوم هرگز در گاتاها دیده نمی شود.عالب خدایان بی نام آسمان ،نور و ستارگان در میان دیوان آریایی ذکر شده اند.زرتشت با کمال صراحت و سادگی مسئله قدیم دیوان اوستا را که همان اهریمنان دانسته است، حل می کند به شرط آنکه ما هم مانند زرتشت آنها را قبول داشته باشیم» (مولتون نقل از کریستن سن در کتاب مزدا پرستی در ایران قدیم .)

ولی تاریخ نویسان یونانی و مسلمان و یا پژوهشگران غربی مطالب گاتایی و اوستایی را با صراحت و سادگی نمی خوانند.برای هر واژه آنقدر به تعبیر و تفسیرمی پردازند و به دنبال مقایسه می گردند که از اصل مطلب دور می شوند و به داستان پردازی و نقل روایات می رسند.در این جستجوها به ویژه با نبودن مدارک تاریخی عالباً مسائل دینی کهن را با آموزش های گاتایی درمی آمیزند.در ایران پیش از زرتشت که دین های گوناگون ، خدایان ،ایزدان وجود داشتند ، درهر ناحیه که از یکدیگر فاصله های بسیار داشتند مانند نواحی شرقی و غربی ایران که صحراهای گسترده آنها را از یکدیگر جدا می کرد،هرگروه یا قبیله ای از بزرگ و کوچک دین خود را داشتند.چون زرتشت ظاهر شد ، اصول فلسفی و کلی ارائه داد که مربوط به یک قبیله و یک ناحیه نبود و چون مراسم دینی به جز نیایش به اهورامزدا را درآیین خود منع کرده بود در نتیجه تمام دین- های ایرانی می توانستند آن اصول کلی و فلسفی را بپذیرند یا به دین خود اضافه کنند و ضمناً مراسم دینی خود را به جا می آوردند.از این رو گاتاهای زرتشت به صورت نیایش های مقدس مورد پذیرش و احترام همه دین ها شد .بدیهی است درگیری ها و کشمکش های بسیار میان پیروان دین های پیشین و زرتشت بوجود آمده بود که در سرتاسر گاتاها نشانی از آنها دیده می شود.کَویان که فرمانروایان نواحی مختلف بودند همه بر ضد او شوریدند جز کی گشتاسب که از او پشتیبانی کرد.اصول و فشرده همه دین ها و سنت های پیش از زرتشت به همراه اساطیر کهن در ادبیات دینی و سنتی دیده می شود . در بخش یازدهم کتاب بندهش برای امشاسپندان نسبت به اهورامزدا سلسه مراتبی ذکر می شود.

«بهمن ،اردیبهشت و شهریور او را از راست – سپندارمذ ، خرداد و امرداد از چپ وسروش از پیش ایستند. بدان آمرزیداری هرمزد است که آفریدگان زندگی کنند و بدان رادیِ هرمزد است که بدان برترین زندگی رسند و بدان فرهمندی و همه آگاهی هرمزد است که از اهریمن رهایی یابندو به خویشی هرمزد رسند . اورا نشان مادی مرد پرهیزگار است .هرکه مردپرهیـزگار را رامـش بخشدیا بیازارد،آن گاه هرمزدآسوده یا آزرده بود.» با توصیفی که در بندهش وسایر کتاب های پهلوی از امشـاسـپندان به عمل آمده تصور می شود اهورامزدا دربار و بارگاهی دارد و آنها به سـمت مأمورین به خدمت آماده اند و از همین توصیف هاست که پاره ای خاورشناسان به عنوان منابع بررسی استفاده کرده اندوبرای اهورامزدا همکاران و شرکایی ساخته اندکه هرکدام چنانکه بعداًخواهیم دید دارای وظیفه نیز هستند.



اهورا مزدا

از اهورامزدا در همه بندهای گاتاها به همراه صفاتش یاد می شود. اهورامزدا تنها آفریدگار هستی است،زمین و آسمان را آفریده،مسیر خورشید وستارگان را معین کرده،حرکت ابر و باد،هلالی بودن و پرشدن ماه،از اوست .زرتشت اهورامزدا را بزرگترین و برترین نیرویی می داند که هستی از او سرچشمه می گیرد؛چیزی جز خوبی،پاکی و راستی نیافریده است.آفرینش برپایه خردو نظمی هماهنگ قراردارد و نمی تواند دو سرچشمه و دو آفریننده داشته باشد؛ چون در حرکت و مسیر پدیده های طبیعی اختلاف و تعارض نیست ،همه به سوی یک هدف واحد حرکت دارند.از یک ریشه و بن سرچشمه می گیرند و از یک قانون کلی پیروی می کنند .آنچه زرتشت به عنوان آفریدگار توصیف می کندبا مفاهیم سایرادیان توحیدی سامی تفاوت دارد.در دین های سامی برای خدا خصوصیات جسمی و روانی و حسی قائل هستند.چیزی نظیر انسان ولی تواناترو بسیار بزرگتر، خدا می خندد،خشمگین می شود،انتقام می گیرد،گناهان را می بخشد ،به هرکس بخواهد عزت می دهد یا ذلیل می کند.

خدای زرتشـت به آن معنی که درگاتاها آمده شـباهتی با انسـان ها ندارد، هرگز گناهی را نمی بخشد حتی با پیشکش و وساطت خشمگین نمی شود وانـتـقـامـجو نیـسـت .آدمیان را ذلیل و زبون و قابل ترحـم نمی داند ؛ آنها رانمی ترساند و در دلشان هول و هراس ایجاد نمی کند.خدا آن مفهوم فلسفی است که اگر کسی به آفریننده ای باور داشته باشد می تواندآن را بپذیردچون با مفاهیم علمی و فلسفی بدون پایگاه دینی نیز هماهنگی دارد.در گاتاها زرتشت به جستجوی خدا رفته است و با کوشش منطقی و اندیشه بر مبنای خردبه وجود نیرویی که گردش کائنات و نظام هستی به او بستگی دارد،پی برده است.بعدها در ادبیات دینی پهلوی وهومن را ملک وحی و واسطه میان اهورامزدا و زرتشت خواندند که بی معنی است و با فطرت منطقی دین زرتشت سازگاری ندارد.برای تفسیر و توضیح گاتاها هرگز نباید از ادبیات سنتی پهلوی به عنوان یک منبع استفاده کرد.دار مستتر که از خاورشناسان پرکار و زحمت کش بود برای ترجمه اوستا و گاتاها اعتقاد داشت باید به ادبیات سنتی پهلوی مراجعه کردو از همین رو دچار اشتباهات بسیار شدوکارش ارزش تحقیقی خود را از دست داده است.

در تمام بندهای گاتاها به همراه اهورامزدا از اشا و وهومن سپس از خشَترا و آرمئیتی و پس از آن از هئوروتات و امرتات نام برده شده، چنان تصور کرده اند که به علت تکرار بیشتر نام اشا و وهومن به همراه اهورامزدا یک اتحاد سه گانه میان آنها موجود است در حالی که چنان نیست بلکه این صفت اهورامزدا بیش از دیگر صفات نمایان است .اشا را به راستی و حقیقت معنی می کنند.راستی در یک معنی وسیع و گسترده که در برگیرنده تمام هستی است.هرجنبشی در کائنات برپایه قانون ازلی و همیشگی انجام می شود که در نهاد طبیعت همه چیز را پیوند می دهد و شیوه ای معقول و راست و درست برآن حکومت دارد.زرتشت اصرار می ورزد که انسان باید بکوشد با نظام کائنات، با واقعیت و حقیقت روابط بین پدیده ها باشد.انسان هر قدر به سوی اندیشمندی و دانایی پیش رود به نظام و قانون کلی حاکم برجهان آگاه ترمی شودوقدرت پیش بینی عقلی و عملی در او افزون می گردد.پیشرفت های علمی و فنی بر اساس شناسایی بیشتر قوانین طبیعی و هماهنگی با آنهاست و تسلط انسان بر طبیعت ناشی از شناسایی و هماهنگی با قوانین آن است .

آموزش های زرتشت برخلاف سنت های دینی رایج در زمان خودش بود که ایزدان را ستایش می کردند و به اعتقادات خرافی باور داشتند.البته زرتشت برای درک و رسیدن به حقیقت هم مبانی عقلی را قبول دارد و هم مبانی اعتقادی را.مبانی عقلی مبتنی بر استدلال و مبانی اعتقادی مبتنی برذوق و عشق و بدون واسطه استدلال است.ولی ذوق ، عشق،در ک و دریافت مستقیم کسانی از نظر زرتشت ارزش دارد که به مرحله بالای دانایی و خرد رسیده باشند.جامعه ای که از دانایان و خردمندان تشکیل شده باشد ذوق و دریافت آنها ظریف تر و دارای پایه و اساسی با ارزش تر است چون ذوق وعشق وکشف و شهود هم نوعی داوری و قضاوت است.

داوری و قضاوت افراد نادان که معرفتی به اصول عقلی و دانش علمی ندارند موجب گمراهی، بی نظمی،درماندگی و بیچارگی است.



آرمئیتی

آرمئیتی صفتی است نمایانگر آرامش ، فروتنی، وفاداری، مهر و دادگری که در گاتاها پس از اشا ، وهومن و خشتر بیش از دیگران تکرار شده و از لحاظ دستوری واژه ایست مادینه و مؤنث. در ادبیات دینی پهلوی که مجموعه ای است از اندیشه های دینی گوناگون پیش از زرتشت و ناسازگار با افکار گاتایی، برای هر یک از امشاسپندان غیر از وظیفه روحانی یک وظیفه و سمت مربوط به این جهان در اداره پاره از کارها شناخته شده است:

وهومن (منش نیک)،تیمارگر و نگهبان جانوران سودمند و چارپایان

اشا(راستی و حقیقت) ،نگهبان آتش

خشترا (نیرومندی و شهریاری ) ، نگهبان فلزات.

آرمئیتی(آرامش،محبت،وفاداری،بردباری وپاکدامنی) پرستارونگهبان زمین

هَئور وتات(کمال،رسایی،بالندگی) محافظ و نگهبان آب.

اَمِرِتات(پایندگی،جاودانی و بیمرگی)نگهبان و مراقب گیاهان

چون واژه آرمئیتی از لحاظ دستورزبان مؤنث و مادینه بوددر ادبیات پهلوی از قبیل یسنا،یشت ها،سیروزه،گزیده زاتسپرم،شایست نشایست ،دینکرد و به ویژه وندیداد آرمئیتی ،پرستارونگهبان زمین را دختر اهورا مزدا قلمداد کرده اند.رابطه پدروفرزندی میان اهورامزداوآرمئیتی ده ها بار تکرار شده است.در اوستای نوین به عنوان مادرزمین وهمسرایزدآسمان نیزنامیده شده،به این ترتیب زوج اهورامزدا و آرمئیتی مرتبط می شود به ایزد ودائی،دیاواپرتیوی که اهورامزدا درآن صورت در ردیف ایزدان وشوهر آرمئیتی به حساب می آید.

درکتاب بندهش آمده است«چون کیومرس به هنگام درگذشت تخمه بداد آن تخمه ها به روشنی خورشیدپالوده شد ، دو بهرآن را نریوسنگ ، نگاه داشت وبهری را سپندارمذ پذیرفت. چهل سال آن تخمه در زمین بود.با به سر رسیدن چهل سال، ریباس تنی یک ستون،پانزده برگ ،مهلی و مهلیانه (مشی و مشیانه) از زمین رستند. درست بدان گونه که ایشان را دست بر گوش بازایستد،یکی به دیگری پیوسته ،هم بالا و هم دیسه بودند. میان هر دو ایشان فرّه (روان) برآمد.آنگونه(هرسه) همبالا بودند که پیدا نبود کدام نر و کدام ماده و کدام آن فرّه هرمزد آفریده بود که با ایشان است،که فرّه ای (روانی) است که مردمان بدان آفریده شدند...هرمزد به مشی و مشیانه گفت که مردمید، پدرو مادر جهانیانید.»

از این روایات که ریشه مشخصی ندارد در ادبیات پهلوی درباره اهورامزدا و آرمئیتی که پدر و فرزند اساطیری و داستانی بوده اند،بسیار است و چون تخمه کیومرس از سوی اهورامزدا که سمت پدری دارد در شکم زمین جای گرفت که همان آرمئیتی دختر اهورامزدا قلمداد شده ،به مزدیسنان چنان نسبت داده اندکه روابط جنسی و ازدواج میان پدر و دختر و پسر و مادر امری مجاز و اهورایی شناخته می شود.پس چون بنا به روایت بندهش مشی و مشیانه که به شکل گیاه ریواس از زمین رستند، خواهر و برادر بودند بنابر این آمیزش میان آنها امری طبیعی است .سپس این روایات افسانه ای به ویژه از سوی مورخین مسلمان پس از ساسانیان با شاخ و برگ فراوان نقل وروایت شد و مسئله ازدواج با محارم را دردین زرتشت پیش کشیدند و از این کتاب به آن کتاب نقل کردند در حالی که هیچ مبنای تاریخی و واقعی نداشت و حتی یک مورد آن در سرزمین های ایرانی و میان مزدیسنان دیده و شنیده نشده است و آنچه در ادبیات دینی پهلوی آمده اولاًبیشتر پس از اسلام و در محیطی آلوده به تعصبات و دشمنی بوده، ثانیاً هیچیک از نوشته های مزبور در ارتباط با آموزش های زرتشت نیست.مسئله ازدواج با محارم نیز در وندیداد آمده که با یکی از نسک های دوره ساسانی مرتبط است و کریستن سن نیز به آن اشاره می کند:

مقایسه وندیداد موجود با فهرستی از وندیداد دوره ساسانی که در هشتمین کتاب دینکردآمده است ، نشان می دهد که دوازدهمین فرگرد از وندیداد قبلی در قرن نهم میلادی از میان رفته بود و بنابر این دوازدهمین فرگرد از وندیداد موجود که با زبان سست خود به خوبی تشخیص داده می شود،قسمت مجعول بسیار جدیدی است ...این کتاب مجموعه وتألیفی است از قواعد و آداب دینی که در نواحی مختلف معمول بود و به همین سبب مطالب آن با هم اختلاف و تناقض دارند(مزداپرستی در ایران قدیم ازکریستن سن،ترجمه ذبیح الله صفا)

به همین ترتیب درکتاب بندهش به جای شش امشاسپنداز سی امشاسپندنام می برد که در رأس هر روز امشاسپندی قرار دارد که برمی گردد به سنت های کهن تاریخی که در رأس هر روز ایزدی قرار داشته است و در یشت ها به آن اشاره شده است.در بندهش و سایر نوشته های پهلوی کراراً به اهورامزدا،امشاسپندان و پاره ای از اندیشه های گاتایی اشاره می شود ولی کلاً آلوده به خرافات و روایات بی پایه است چنانکه زن آفریده ای ناپسند و نیز نیمی از جهان آفریده اهریمن است .



ثنویت و دوگانگی در گاتاها

چنان که دیدیم اهورامزدا خدای زرتشـت جز نیکی ، خوبی و پاکی چـیـزی نیافریده ونمی آفریند.پس آفریننده پلیدی ها ،بدی ها و دروغ کیست؟در دین های پیش از زرتشت و به پیروی از آن در ادبیات پهلوی جواب آن است که اهریمن به عنوان آفریننده ناپاکی و شّر در برابر اهورامزدا قرار دارد به ترتیبی که جهان هستی دارای دو خالق است .یکی اهورامزدا آفریدگار خوبی ها و دیگری اهریمن آفریدگار بدی ها.آفرینش بد از سوی اهریمن به همه جهان هستی سرایت دارد.حتی در میان ستارگان آنها که ثابت هستند بد و مخلوق اهریمن و آنها که سیارند خوب و آفریده اهورامزدا هستند تا موجودات خُرد و کوچک پاره ای خوب و پاره ای بد و زیان آور و مخلوق اهریمن هستند.این ثنویت در آفرینش هستی واعتقاد به دو آفریدگار در طبیعت از سوی زرتشت با صراحت و با تأکید مردود است.برای روشن شدن چگونگی دوگانگی و ثنویت که از مسائل مهم فلسفی و پایه های فکری دین زرتشت است باید به هات سی ام یسنا یا سرود سوم گاتا ها اشاره و دقت شود.



ترجمه سرود سوم گاتاها

1- اکنون سخن می گویم برای خواستاران و دانایان درباره اندیشه هایی که بر پایه خردنهاده شده.با ستایش اهورامزداونیایش خردمندانه برای وُهومَن و اشا تا با روشن شدن آنهاخرسندی و رضایت خاطر فراهم شود.

2- بشنوید با گوش هوش بهترین آموزش ها را،بنگرید با اندیشه روشن دو راه درست ونادرست را،هریک خودتان داوری وگزینش کنید.در پیشگاه جنبش بزرگ(فکری و دینی) گزینش خود را با هوشیاری،آگهی و اعلام کنید.

3- آری آن دو مینوی همزاد (دو ذات،دونفس ،دو گوهر غیرمادی) در آغاز به حالت تجرد و در عالم رؤیا پدیدار شدند، در اندیشه ،در گفتاروکردار. از آن دو یکی خوب ویکی بد است . نیکـوکاران خوب و زیانکاران بد را بر می گزینند.

4- آری ،هنگامی که این دومینو (دو نفس خوب و بد) به هم برسند (از حالت رؤیایی به حرکت درآیند) زندگی و نازندگی پدید می آید(پاکی و پلیدی با هم برخورد می کنند) .چنان که سرانجام بدترین زندگی از آن دروغگویان و بهترین منش گزینش درستکاران خواهد بود.

5- از این دو مینو (نفس،گوهر) آنکس که هواخواه دروغ بود،بدترین کرداررا برگزید وآنکه هوادار پاک ترین منش بود اشا را،یعنی کسی که چون جامه ای از سـخت ترین سنگ در بر می کند ( وبه بالاترین پایه درست کاری می رسد تا با بدی رویارویی کند)آنها که اهورا را با کارهای راست و با باور کامل خشنود می سازند.

6- از این دو مینو(نفس- گوهرغیرمادی) گمراهان به شیوه درست برنگزیدند.زیرا هنگام پرسش و پاسخ (گفتگو و رایزنی) تزویر و فریب بر ایشان چیره شد چنانکه بدترین منش را برگزیدند.بنابر این با خشم (پلیدترین عامل دشمنی )همراه و هم آواز شدند که جهان هستی را به تباهی کشند.

7- و به این جهان فرا خواهد رسد(سوشیانت ، رهایی بخش) با نیروی فرمانروایی (خشترا) و پاک منشی(وهومن) و راستی (اشا)، تن را نیروی جوانی و سرزندگی،روان را راست منشی (آرمئیتی) می بخشـد.چنانکه بر دیوان پـیشی می گیرد و پیروز می شود و آنها را برای تو ای اهورامزدا با آهن لگام می کند و در بند می کشد .

8- و بدینسان هنگامی که کیفر گناهانشان فرا برسد.آنگاه ای مزدا فرمانروایی و توانایی تو به وسیله وهومن آشکار می شود.آنگاه (گمراهان) آگاه می شوند ای اهورا تا آنکه دروغ را باید به دست راستی بسپارند و (راستی را جایگزین نادرستی کنند)

9- و بدینسان کسانی که از آن تو باشیم که این جهان را اباد و بارور (تازه) می سازند .آنجا که شیوه های خردمندانه و هنجار دادگری سروری دارند و هم ترازند زیرا در آن زمان اندیشه و منش با دانایی و دانش هم تراز و هم سنگ است .

10- زمانی که بی گمان آن شیوه تبهکاری و ویرانگری که از کامیابی و پیروزی دروغ سرچشمه گرفته باشد، فرو ریزد، آنگاه کوشاترین و شتابان ترین کسان که در نیک نامی و درستکاری بلندآوازه و پیش تر از دیگرانند در جایگاه بهشت آسای وهومن، مزدا و اشا گردهم آمده دست به کار(دادگری و آبادانی) می شوند.

11- هرگاه ای مردم این فرمان ها (پیام گاتاها) را که مزدا نهاده است، گردن نهید وراه راست را از بیراهه بازشناسید، آنگاه به راستی زیان دیرپا ازآن

گمراهان و سودهای فراوان به کام درستکاران خواهد بود.

با توجه به آموزش زرتشت در این سرود گاتاها که در بردارنده یکی از بزرگترین نکات فکری و فلسفی اوست در بند سوم آمده که در نهاد آدمی دو مینو یا دو نفس همزاد از آغاز آفرینش به حال تجرد و بسان عالم رویا پدید آمده که بی حرکت و غیر فعال هستند.یکی از آن دو مینو سرچشمه خوبی، پاکی،راستی در اندیشه، گفتار و کردار است به نام سپنتامئینو و دیگری سرچشمه تمام بدی ها و پلیدی در اندیشه،گفتار و کردار است به نام اَنگَرمَئینیو. این دو ذات با دو نفس پاک و پلید همزاد یکدیگر در نهاد آدمی از آغاز آفرینش پدید آمده و در برابر یکدیگر قرار دارند.

این دو مینو و نفس مخصوص آدمی ، در نهاد او و مربوط به اخلاق ، منش و گزینش اوست. این دو مینو در خارج ازانسان وجود ندارد.سپنتامئینیو و انگرمئینیو در عالم طبیعت و در جهان بیجان پدیدار نشده اند .سپنتا مئینیو را گروهی به نام روان مقدس ، خرد آفریننده یا افزاینده ترجمه کرده اند که درست نیست .برای روان و خرد در زبان اوستایی واژه های دیگر وجود دارد و مئینیو به معنای مینیو ، ذات، گوهر و نفس است و ارتباط با اندیشه ، منش و اخلاق انسان دارد.سپنتا به معنی پاک و آنچه ضد پلیدی ، بدی و آلودگی است .مینو و نفس دیگر که سرچشمه همه بدی ها است انگر مئینیو بعداً به واژه اهریمن تبدیل شده که نماد دروغ ، خشم ، خشونت و گناه است .این گوهر و نفس بد نیز ویژه نهاد آدمی است و در جهان طبیعت وجود ندارد.سپنتامئینو یا نفس پاک در انسان پرتوی از ذات اهورامزدا و عامل خیر و خوبیو شادی و خوشبختی است .انگرمئینیو یا نفس پلید در انسان بر ضد نفس پاک ، سرچشمه سرچشمه بدیها ،پلیدی ها ،خشم ،جنگ ،ویرانگری و تباهکاری است. این دو مینوی پاک و پلید در نهاد آدمی خفته و غیرفعالند و انسان با آزادی و اختیاری که در گزینش و انتخاب دارد ، می تواند یکی از آنها را به حرکت، فعالیت و آفرینندگی خوبی یا بدی وادار کند.

در گاتاها بند 8 و 9 از هات 31 چگونگی صفات و شناخت اهورامزدا آمده است .در هات 47 که شش بند دارد ویژه سپنتامئینو و ذات پاک و پویا که سرچشمه منش نیک ، شادی ،آبادانی ، درستکاری، دوستی، صلح و آرامش است ، بیان شده است .با توجه به این توضیحات روشن در گاتاها دیده می شود که سپنتامئینو گوهر و ذاتی است که از ذات اهورامزدا سرچشمه گرفته با او همسان است و در نهاد آدمی نشانه و پرتوی از صفات خدایی است . هیچ یک از آدمیان و آفریدگان جامعه انسانی از این ودیعه و امانت الهی محروم و بی بهره نیستند.از بند پنجم هات 30 که در بالا دیده می شود آزادی انسان در گزینش راه بد و راه خوب یعنی پیروی از نفس پلید یا نفس پاک امری روشن و مسلم به نظر می رسد.هرگاه انسان در اندیشه، گفتار و کردار یکی از آنها را برگزیند آنگاه رویارویی و برخورد و ستیز در نهاد آدمی به وجود می آید.اگر پیروی از ذات پلید را برگزیند ، ایجاد کننده و آفریننده بدی، پلیدی ، دروغ و گناه خواهد بود .

بنابر این آفریننده بدی ها ، پلیدی ها و گناه انسان است و اهورا مزدا که پرتو و نشان آن در آدمی سپنتامئینو است ، خالق بدی و پلیدی و گناه نیست . انسان است که گناه می کندنه اهورامزدا. اهورا مزدا چیزی جز خیر و خوبی و شادی و خوشبختی نیافریده و نخواهد آفرید.انسان هر قدر از سپنتامئینو یعنی گوهرو نفس پاک و پویایی که در نهاد و سرشت او نهفته است ، پیروی کند وآن را به کار اندازد از صفات خداوند پیروی کرده و به اهورامزدا نزدیک می- شود. در نهاد آدمی یک جنگ دائمی وجود دارد و زندگی انسان سراسر ستیز و نبرد میان خوبی و بدی است . این جنگ یک جنگ روانی و آگاهانه است ، یک حرکت انسانی است که سرنوشت او را معین می کند یا به راه راست می- رود یا به بیراهه می افتد .

در ادبیات پهلوی که سراسر مخالف آموزش های زرتشت است این جنگ روانی را که در داخل و نهاد انسانی جریان دارد به عالم طبیعت می کشاند و درآنجا نیز اهریمن را در برابر اهورامزدا قرار می دهد و از آن پس به نتیجه های غیرمنطقی و خلاف مبانی عقلی مورد اعتقاد زرتشت هدایت می شود.در بندهش داستان ده نبرد میان اهریمن و اهورا مزدا نقل شده که سراسر کودکانه و بی پایه است .

در گاتاها خوب و بد نتیجه گزینش است و انسان با آزادی و اختیاری که دارد می تواند انتخاب و گزینش کند .خوب و بد به داوری و گزینش انسان بستگی دارد ؛ اگر انسان نباشد و از صحنه روزگار و هستی حذف شود و دیگر خوب و بدی نخواهد بود.خوب و بد زمانی معنی دارد که انسان باشد ، داوری و سپس گزینش کند .بنابر این ثنویت و دوگانگی زرتشت امری نفسانی ، روانی و اخلاقی است که در نهاد انسان و همراه با وجود او معنی دارد نه در عالم طبیعت. در عالم طبیعت و جهان بیجان هیچ چیز بد نیست . انسان است که با توجه به منافع و قضاوت خود چیزی را بد یا خوب تصور می کند و الا ستاره و باد اهریمنی یا اهورایی وجود ندارد و ثنویت و دوگانگی در خلقت و آفرینش هستی امری بی معنی و نامعقول است و برعکس ثنویت اخلاقی که در نهاد آدمی است و پایه فکر فلسفی زرتشت است منطقی ترین شیوه خداشناسی و تئولوژی نیز محسوب می شود.حتی آنها که پایبند دین نیستند، نمی توانند کیفیت و چگونگی خوب و بد و تضاد و اختلاف آنها را نادیده بگیرند و این منطق زرتشت حتی بدون اتکاء به دین و صرفاً از نظر فلسفی با ارزش ترین نظریه و تئوری پویا و دیالکتیکی است.طبق متون تاریخی همه فیلسوفان و دانشمندان یونانی پیش از سقراط و پس از او از زرتشت پیروی کرده اند.افلاطون ، پیتاگور و هراکلیت ، دوآلیسم و مبانی اندیشه دیالکتیکی را از زرتشت گرفته اند و خود را شاگرد او می دانند.

فلسفه زرتشت با قبول آزادی برای انسان به این نتیجه منطقی می رسد که انسان مسئول اعمال خویش است.اگر سرنوشت آدمی ، مسیر زندگی و گزینش او از پیش معین و مقدر شده باشد وآدمی مجبور باشد راهی که سرنوشـت برایش مقدر کرده است،برود ؛بنابراین مسئول خوب وبد اعمالش نخواهد بود و نباید اگر خلاف وگناهی کرد به مجازات برسد.به موجب آموزش گاتاها انسان آزاد که هر لحظه زندگی او مبارزه است وجهان برای او میدان نبرد دائم است ،انسانی توانا است که می تواند در محیط و آینده خود مؤثر باشد.درهمان هات 30 که در بالا اشاره شد ، انسان پس از گزینش راه درست که او را نیرومند و توانا می سازد، باید بکوشد فردای خود را بهتر و جهان خود را نو و تازه تر کند.یعنی سرنوشت خود را بسازد و پیرامون خود را دگرگون کند به این ترتیب نقش آموزش و تعلیم و تربیت ارزش به سزایی دارد و در ساختن فردا و نو کردن زندگی مؤثر است.زرتشت آموزش می دهد در کنار شما نباید آدم نادان و نیازمند وجود داشته باشد.دانا باید به نادان بگوید و او را راهنمایی کند .دین زرتشت یک دین محلی و منطقه ای و متعلق به یک قوم و قبیله نیست. آموزش های کلی برای شادی و خوشبختی و گسترش دادگری و صلح وآرامش است. باید اصول کلی و مفاهیم آن را به درستی و دقت ارائه داد، آن را از پیرایه ها و وصله های ناجور رهانیدو در آموزش آن کوشش کرد.آنچه درست است و اصالت داردفقط گاتاهاست که بزرگ ترین گنجینه اخلاق و دانایی است و پیروی از آن تنها راه رهایی و رستگاری.

در نوشته های گوناگون به وسیله مورخین دوران های پیشین به ویژه متعصبین مذهبی و نیز پاره ای از پژوهشگران و خاورشناسان برای دشمنی و ضدیت با دین زرتشتی مطالب بسیار دیده می شود که هیچکدام کمترین اثری در ارزش های اخلاقی و فلسفی دین زرتشت نداشته است . برای نمونه به یکی از آنها اشاره می شود .



نقش خاورشناسان در بررسی های اوستایی

پژوهش های اوستایی در اروپا عملاً از سال1771 که آنکتیل دوپرون ترجمه اوستای خود را به زبان فرانسه منتشر کرد،آغاز شد.پس از او در فرانسه ،آلمان ،انگلیس ،کشورهای اروپایی و امریکا این پژوهش ها دنبال شد و صدها تن از دانشمندان و پژوهشگران تاریخ ادیان و زبان شناسان بررسی های ارزنده- ای در این زمینه انجام دادند .همه این فعالیت ها جنبه علمی و فنی داشته و هیچکدام از روی علاقه و اعتقاد به زرتشت یا خاستگاه او ایران نبوده است.بررسی کنندگان و پژوهشگران به دو گروه مشخص تقسیم می شوند:

1- پژوهشگرانی که به زرتشت اعتقاد و باور دارند، به او و آموزش های او ارج و احترام می گذارند و گاتاها را یک میراث بزرگ انسانی می دانند.این گروه طبعاً از ایرانیان وپارسیان هستند که خود را حافظ و نگهبان اندیشه و فرهنگ ایرانی می دانند وآنچه می گویند ومی نویسند از روی اعتقاد و علاقه است .

2- پژوهشگرانی که کارشان جنبه علمی و حرفه ای دارد و هیچ یک از آنها به اصول دین زرتشت به عنوان مذهب خودشان اعتقاد ندارند ،چه بسا گروهی از آنان علمای ادیان دیگرند که برای آگاهی از همه دین ها و احیاناً آمادگی ذهنی برای مبارزه با آنها شروع به تحقیق می کنند.

از میان پژوهشـگران غربی گروهی صرفاً به کار علمی و زبان شـناسـی می- پردازند در نهایت بی تفاوتی و بی طرفی برای جستجو در ریشه و معنای واژه ها ،دستور زبان مقایسه ای و تحولات و انشعابات زبان ها کار می کنند که شمار آنها بسیار است.نظیر بارتولومه ، جکسُن،گلدنر،یوستی، رای خِلت، میلز، هِرتل، گیکر، هورن، شپیگل، وِست ، دوشِن گیمَن، بِن وِنیست ، هوفمن ، اینسلر،نیولی، دارمستتر و ده ها و شاید صدها تن دیگر که به زبان های زنده دنیا دارای آثار بسیار باارزشی هستند.این نویسندگان با وجود احاطه کاملی که به مسائل اوستایی دارندکمترین اعتقادی از لحاظ دینی به زرتشـت و گاتها ندارند. نظـیر زِهْنِز ، بلاشِـر ،ونْسان مونتنی و سایر اسلام شناسان که مسلمان نیستند و کمترین اعتقادی هم به دین اسلام ندارند .بعضی از ایرانی ها نوشته های خاورشناسان را به عنوان منابع بررسی دربست قبول می کنند درحالی که همه آن خاورشناسان با یکدیگر اختلاف نظر بسیار دارند و هیچکدام از یک تئوری روشن دفاع نمی- کنند و اصولاً نباید چنین انتظاری ازآنها داشت ، حتی استاد پورداوود پیشگام بررسی ها و پژوهش های اوستایی در ایران ، هنگام استناد کردن «رفرانس» به کار خاور شناسان در برابر کوشش با ارزش پاره ای از آنان تحت تأثیر قرار گرفته و تصورکرده است آن کوشش ها به خاطر ایرانی ها انجام شده؛ «در یشت ها صفحه 51 تذکر داده است :گلدنر در زمینه اوستا خدمات شایان نموده وبه گردن عموم ایرانیان حق بزرگی دارد .تألیفات عدیده او سرچشمه معلومات مزدیسناست.» لازم به یادآوری است که کوشش همه خاورشناسان درباره ایران از نخستین آنان آنکتیل دو پرون گرفته تا آنها که همزمان ما هستند برای روشن شدن وشناخته شدن فرهنگ ایرانی مؤثر هستند ولی این کوشش ها هیچکدام بخاطر ملت و فرهنگ ایرانی نبوده و نخواهد بود.بلکه یک کوشش علمی در جهت تاریخ ادیان و بررسی های تاریخی و زبان شناسی است .تاکنون بررسی های بسیار درباره خواندن سنگ نبشته های بابلی و آثار فنیقی و تمدن های گمشده آمریکای لاتین ، مصر و یونان انجام شده و دانشمندان بسیاری در این زمینه ها کوشش کرده و عمری را به سر برده اند در حالی که از مردمی که صاحب آن فرهنگ ها بوده اند در حال حاضر اثر ونشانی در دست نیست .این کوشش های علمی به خاطر صاحبان آن تمدن ها انجام نشده و با غرضی هم همراه نبوده است ولی متاسفانه برعکس آن نیز دیده شده است.برای نمونه باید از سموئل نیبرگ نام برد که در کتابی زیر نام«دین های ایران باستان» کوشیده است زرتشت و دین او را تخطئه کند و در این راه از هیچ چیز فروگذارنکرده است.کتاب او را آقای سیف الدین نجم آبادی از زبان آلمانی به فارسی ترجمه کرده و بدین وسیله خدمت شایانی به ایرانیان علاقمند به زرتشت وگاتاها انجام داده است .چون شناختن و دانستن نظر مخالفین و دشمنان، انسان را مجهزتر می- کند.نوشته او به عنوان نمونه ای از مغلطه و دشمنی است که سعی می شود به طور فشرده نقل شود.

کتاب وی به زبان سوئدی نوشته شده و مطالب آن را قبلا در چند سخنرانی که از سوی بنیاد اولائوس پتری ترتیب داده شده بود،بیان کرده است.دوست وی شِدِر خاورشناس آلمانی ،آن را به زبان آلمانی ترجمه کردکه در سال 1938 مقارن جنگ دوم جهانی منتشر شد.

نیبرگ با اینکه نه جامعه شناس بودو نه فیلسوف وهیچ اثری در این زمینه ها نداشت برای نخستین بار کوشش کرد نشان بدهد که اندیشه های زرتشت با جهان بینی اسراییلی که برای او مبنای سنجش ادیان بود،سازگار نیست و زرتشت را در کتاب خود انسانی خلسه گر که مواد مخدر استعمال می کند، به لباس طبیب و کاهنی معرفی کرده که در زمان های دور در یکی از جوامع بدوی آسیای مرکزی به حکم وراثت پیشوایی دینی قبیله خود را به عهده داشت.نیبرگ ادعا می کند که زرتشت با جادوگری مشغول دفع ارواح زیانکار و ایجاد رابطه با عالم ارواح پاک بوده است و رسیدن به این عالم برتر از راه رقص و سماع و خلسه و یا نوشیدن موادی از گیاهان نشئه آور میسر می شده است .نیبرگ چنین اعتقاد دارد که زرتشت غالباً در این عوالم سیر می کرده وبسیاری از سرودهای خویش را در حال جذبه و بیخودی سروده است(نیبرگ هرکجا در اوستا به کلمه کار برخورد کرده آن را به خلسه یا عمل خلسه ترجمه کرده است).

به عقیده نیبرگ عقاید (میترایی) در ناحیه ای که زرتشت ظهور کرده بود قدرت داشت و زرتشت به ناچار از آنجا فرار و به ناحیه دیگری که فرمانروای آن ویشتاسب شاه بود،مهاجرت کرده است.نیبرگ معتقد است چون قبیله ویشتاسب نیز قبلا به آیین میترایی گرویده بودند بنابر این زرتشت در این محیط جدید در آراء پیشین خودتغییراتی داد و بخشی از آداب و عقاید میترایی را پذیرفت و با دین خود درآمیخت و سرانجام ویشتاسب شاه و سران دربار او را به دین خود درآورد و پرستش اهورامزدا و امشاسپندان را درآنجارواج داد و در زمانی کوتاه دین خود را از دورترین نقاط شرقی ایران به نقاط غربی و جنوبی رسانید.

نیبرگ معتقد است که بعضی از اعمال و عقاید شَمَنْ های سکائی و اقوام بدوی آسیای میانه وپاره ای ازآداب و رسوم صوفیانه از قبیل رقص و سماع با آداب و رسوم دین زرتشـتـی مشـابهاتی دارد.بنابراین زرتشت را در اصل از شمن های آسیای مرکزی به شمارآورده و بعضی از اعمال صوفیان را نیز بازمانده آداب شمنی دانسته و نیایش های سراسر اخلاقی زرتشت را با وجد و حال صوفیان و فریادهایی که شمن ها در حمام های دود بنگ برمی کشیدند و کارهایی که برای تسـخیر ارواح به جا می آوردند ، یکسان می شمارد و اگر پاره ای تشابهات در نظر گرفته شود، عیسی و انبیاء بنی اسرائیل شاید به مراتب بیشتر از زرتشت در قالب آداب و رسوم شمن ها می توانند گنجانده شوند.

«دست و نگاه شفابخش عیسی که بیماران را تندرست، ارواح پلید را دور، مردگان را زنده می کرد؛صلیب او که محور عالم و نردبان آسمان است؛رقص و آواز و وجدآمیز او Chorea Mistica در میان حواریون، صعود او به عالم بالا و برخی دیگر از اموری که به او نسبت داده اند به رسوم و عفاید شَمَنی خیلی نزدیک است. لبکن روح تعالیم و زیبایی و معنویت عیسی چنان است که هر کس از مقایسه او با شمن های آسیای مرکزی شرمنده می شود و نیبرگ خود دین یهود و دین مسیح را بسیار پیشرفته می داند.»

اینکه نیبرگ مهرپرستی را پیش از ظهور زرتشت دین رایج سرزمین های شرقی ایران پنداشته بر هیچ دلیلی استوار نیست و کوچک ترین دلیل تاریخی در دست نداریم .»

اینکه آمیزش و اختلاط مزدا پرستی زرتشت را با آیین های پیشین در زمان زرتشت و به کوشش خود او(برای جلب نظر پیروان آن آیین ها) دانسته بی شک خیالی باطل و بی اساس است.

نادرستی این نظر از آنجا آشکار می شودکه گفتار زرتشت در گاتاهابا سایر بخش های اوستا مقایسه شود،آنگاه با تفاوت های بزرگی که از لحاظ زبان و ساختار و موضوع میان آنها دیده می شود؛ به باطل بودن این عقاید پی می بریم . زرتشت در گاتاها آزادی اندیشه و دین را آموزش می دهد و برای تبلیغ دین به جنگ وتحمیل عقیده متوسل نمی شودودستور کشتن دیگر اندیشان را نمی دهد.

خوردن بَنگ از اعمال شَمَن ها بوده و نیبرگ برای آنکه دین زرتشت و افکار فلسفی و اجتماعی او را ناچیز و ابتدایی جلوه دهد، می گوید خوردن بنگ در دین زرتشتی رواج داشته است .

با قبول اینکه زرتشت یک رهبر دین یکتاپرستی بوده است او را رئیس موروثی قبیله ای قلمداد می کند که به خدایان متعدد معتقد است و طی مطالبی که در کتابش آورده دچار ضد و نقیض گویی فراوان شده است .

با اعتقادات و نظریات تمام خاورشناسان و ایران شناسان بزرگ کلاً مخالف است و می گوید ترجمه سرودهای گاتاها بسیار دشوار است .به تجربه آموخته است که یک سرود گاهانی در بامداد به گونه دیگر می ماند تا شامگاه . بنابر این از سراسر گاتاها تعبیرهای غلط و غرض آلود کرده است .
نیبرگ تمام کوشـش خود را به کار برده که سرودهای گاهانی یعنی همان 17 سرود گاتاها را که اصول فکری و دینی زرتشت است با مقدار زیاد مطالب خرافی و روایات الحاقی که در اوستای نوین وارد شده مخلوط کند و در حقیقت تمام مطالبی که در کتابش می گوید برای پیوند زدن گاتاها و افکار زرتشت به سایر قسمت های اوستای نوین است که هیچ ارتباط و پیوندی با دین زرتشت وآموزش های او ندارد.

مطلب دیگری که نیبرگ هرکجا فرصتی به دست می آورد روی آن اصرار می ورزد ،آنست که اوستا سندی نوشته و مکتوب نبوده و با قبول سنت چندین هزار ساله سرودخوانی در هند و ایران با عناوین غیر منطقی از وجود اوستای نوشته پیش از ساسانیان سرباز می زند. پاره ای از علمای اروپا نظریه ای ساختند که الفباء اصل فنیقی دارد ولی با تحقیقات گسترده دانشمندان اروپایی اسنادی به دست آمد که اعتبار این نظریه را بر هم زد، به غیر از سنت سرودخوانی ،پیروی از قواعد صنایع لفظی الزاماً همراه با نوشته است .اختراع الفبا بستگی مستقیم حروف واشکال آن ( یعنی واج شناسی) با دستگاه تلفظ هر صداست . اگر اصل الفبای ایرانی را فنیقی نمی دانست و الفبای هند را ساخته یونانیان پس از اسکندر قلمداد نمی کرد ، گرفتار این همه تناقض نمی شد که از یکسو دینی ببیند که بیش از هزار سال پیش از مسیح با این انسجام منطقی و آموزش های بزرگ که ارزش آنها مورد پذیرش همه دانشمندان تمام زبانهاست و از سوی دیگر به دنبال ابتدائی نشان دادن خاستگاه این دین باشد و زرتشت را یک خداشناس ابتدایی و گاوچران و جادوگر رئیس قبیله معرفی کند.

نیبرگ در 28 دسامبر 1889 در سوئد متولد شد و در 9 فوریه 1974 در اوپسالا در گذشت .85 سال عمر کرد ؛ نخست در مقام دانشیار و استاد زبان های سامی به ویژه عربی و عبری و سرانجام در مقام استاد زبان های ایرانی در دانشگاه اوپسالا کار می کرد .از کارهای او چاپ سه رساله انتقادی از ابن عربی و مقدمه مفصل در احوال و آراء ابن عربی بود که در سال 1919 در لیدن چاپ و بعداًدر قاهره کتاب الانتصار خیاط را در سال 1924 منتشر کرد .عضو هیئت تحریریه دائره المعارف اسلام بود.سپس توجه او به زبان های ایرانی به ویژه ایرانی میانه معطوف شد و استاد زبان پهلوی شناخته شد ؛ در 1928 جلد اول راهنمای زبان پهلوی او در اوپسالا منتشر شد .کتاب مزبور را اصلاح و تکمیل کرد و به زبان انگلیسی تحت عنوان A manual of Pahlavi همراه جلد دوم که شامل واژه نامه ، نکات دستوری و فهرست هُزوارِش ها بود در سال 1964 منتشر ساخت.در سن هفتاد سالگی در سال های 1960 و 1963 به ایران آمد، در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و انجمن فرهنگ ایران باستان و مؤسسه فرهنگی آلمان سخنرانی کرد. از بانو فرنگیس یگانگی ، دکتر جعفری و دکتر مهر شنیدم که در ایران از نوشته هایش راجع به زرتشت اظهار پشیمانی کرده و آن را مربوط به دوره مخصوصی از تحولات فکری خود دانسته و قول داده بود در آنها تجدید نظر کند که هرگز به انجام آن مبادرت نکرد و با سرسختی و اصرار لجوجانه سخنان دانشمندانی چون هرتل ، جکسون ، آندرآس(استاد نیبرگ) ، بارتولمه و سایرین را که از پایه گذاران زبان شناسی ایرانی بودند همه جا نادرست می داند.

از شاگردان مکـتب او ویکاندِرو ویدِن گِرن هستندکه درردیف ایرانشناسان فعلی بشمار می روند.هیچکس در هیچ زمینه با او موافق نیست فقط دوست آلمانی او شِدِر که کتابش را ترجمه کرد با او همراه بود و شاگردانش نیز بخش عمده نظریات او را قبول ندارند.

در زمان انتشار چاپ اول کتاب وی در سال 1938 اروپا روزهای آخر صلح را سپری می کرد و برای گفتگوهای علمی آرام آمادگی نداشت .با وجود این انتقادهای چندی از طرف دانشمندان به عمل آمد که مهمترین آنها از پتازوئی Pettazoni و کرامرس Keramers بود که از پژوهشگران بلند پایه بودند. نیبرگ خود در مقدمه چاپ دوم می نویسد ، همزمان با انتشار کتاب در سال 1939 جنگ دوم جهانی شروع شد و نازی ها بخش بزرگی از اروپا را تسخیر کردند و برنامه آنها این بود که قدرت خود را نه تنها از نظر سیاسی بلکه از جهات فکری و معنوی به دنیا تحمیل کنند .سپس نیبرک ادامه می دهدکه «نظریه سیاسی و جهان بینی آریایی که نازی ها به سختی تبلیغ می کردند همیشه مورد نفرت من بود و با دید های تاریخی من درباره دین سازش نداشت » البته منظور نیبرگ از تاریخ دین منحصر می شود به بخشی از مطالعات کلی او که مربوط است به دین زرتشت. چون نیبرگ مطالعات دامنه داری درباره دین یهود و دین اسلام دارد و بدون پروا فقط به دین زرتشت حمله می کند و بد می گوید وبا سایر ادیان مخالفتی ندارد ، چون از دیرباز با جهان بینی آریایی مخالف بود و تصور می کرد این جهان بینی پیوندی با زرتشت و دین او دارد . نیبرگ در اصل یک زبان شناس و فیلولوگ بود ، در زبان پهلوی تا مقام استادی پیش رفته بود و اگر قسـمتی از فعالیت خود را به سمت مسـائل فلسـفی و تاریخی سـوق داد در جهت مخدوش کردن و کوبیدن دین زرتشت بود . به تصور او اگر دین زرتشت دینی بی اساس و بر پایه خرافات قلمداد می شد، به این ترتیب پایه جهان بینی نژادی که متکی بر برتری نژاد آریایی بود و از طرف آلمانی های نازی ارائه شده بود، سست و بی ارزش می شد. این توهم میان گروه قلیلی از صاحب نظران که یا اطلاعات دامنه داری راجع به دین زرتشت نداشتند و یا اینکه مانند نیبرگ دچار تعصبات افراطی بودند، ایجاد شده بود که مبنا و ریشه افکار نژادپرستی، دین زرتشت است و برای مبارزه با افکار مخرب نژاد پرستی باید با دین زرتشت مبارزه کرد .

نیبرگ خود در مقدمه چاپ دوم اشعار می دارد که دونفر از انتقادکنندگان او یکی اتوپاولOtto Paul و دیگری پروفسور والترووست Walter Wust بودند که به تصور او پروفسور ووست از نازی های بلندپایه بود زیرا عنوان گفتار ووست چنین بود« آیا به راستی نخستین انجمن زرتشتیان از کسانی بود که پیشه آنان خلسه گری بود . آنان گاو چران هایی بودند بر آیین شمنی » . نیبرگ اضافه می کند که نازی ها تنها از طریق جهان بینی آریایی نبود که با نظریات من مخالفت می کردند بلکه این جهان بینی را که از راه مرد برتر نیچه در کتاب زرتشت او آماده شده بود ، گسترش می دادند و از جمله طرفداران به عقیده او یکی هم استاد هنینگ بود.

نیبرگ از فرط تعصب در اینجا دچار یک حالت روانی شده که اساس آن غیر منطقی و حمله های ناروا به هر کسی است که تصور می کند دارای افکار نژاد پرستی آریایی است .

کتاب نیچه بیان فلسفی و شاعرانه ای است درباره یک انسان آزاد که از بند و قیدهای تحمیلی مذهبی و اجتماعی رها شده است و درک او از زرتشت یک برداشت شخصی است واگر او به زبان و ادبیات فارسی آشنایی داشت و قهرمانان شاهنامه فردوسی را می شناخت به صدها مرد برتر، از لحاظ اخلاقی و قدرت های انسانی دست می یافت. اطلاعات نیچه از زرتشت محدود وسطحی بود ولی سیستم فلسفی نیچه یک سیستم کامل است که ارتباطی با اصول فکری زرتشت ندارد.نیبرگ به هنینگ نیز سخت تاخته است ولی هنینگ هرگز نمی- توانست یک نژادپرست آریایی باشد چون خودش کلیمی بود.

به انتقادکننده دیگر کتاب خود یعنی هرتسفلد شدیداً حمله کرده و می- گوید سرتاپای وجود هرتسفلد را یک جهان بینی آریایی فراگرفته بود.هرتسفلد در سال 1947 کتابی به نام « زرتشت و جهان او » منتشر کرد در800 صفحه و به هر جمله و هر واژه کتاب نیبرگ انتقاد علمی کرده و آنها را باطل و بی معنی خوانده است . نیبرگ معتقد است هرتسفلد بینش بنیادی خود را درباره وضع تاریخی زرتشت از هرتل Hertel گرفته بود و هرتل را متهم می کند که او به زرتشت اعتقاد پیدا کرده و دیگر راهی برای گفتگوی علمی باقی نمانده است در حالی که موضع خود نیبرگ از هر کس دیگر بیشتر به یک نظر اعتقادی و تعصب آمیز نزدیک است . به طور کلی هر کس که به نظریات تعصب آمیز و خلاف حقیقت نیبرگ راجع به زرتشت انتقاد می کرد و هر قدر که این انتقادات درست و تاریخی و قطعی بود ، نیبرگ یک علامت نژادپرستی و پیروی از جهان بینی آریایی به او می چسباند و او را به باد تحقیر و توهین می گرفت و خود وکتابش را در عالم تصور دارای چنان ارزش و اثری می دانست که تصور می- کرد تمام دانشـمندان ومراکزعلمی جهان همه کوشش خودراوقف انتقادوکوبیدن او کرده اند . ازجمله عقیده داشت که بنیاد رتن بای گترگ Ratan bai Katrakکه از سوی یک پارسی تشکیل شده و در تمام دانشگاه- های جهان به برگزاری کنفرانس هایی درباره دین زرتشت و فرهنگ ایران اقدام می کند ، تصمیم گرفته است که او را بکوبد ، لذا یک دوره درس درباره نیبرگ و هرتسفلد در دانشگاه آکسفورد ترتیب داده و آن را به عهده استاد هنینگ یکی از برجسته ترین خاور شناسان زمان واگذار کرده است. این درس ها که در سال 1949 انجام شده بود و در سال 1951 زیر عنوان « زرتشت سیاستمدار یا جادوگر» در آکسفورد به چاپ رسید.

نیبرگ در مقدمه چاپ دوم به درس های هنینگ اشاره می کند و سخت به او می تازد و چون در دفاع از تمام مسائلی که در کتابش با بغض و غرض علیه زرتشت و ایران زمان هخامنشی و ساسانی و به طور کلی تمدن و فرهنگ ایران بیان کرده است ، وا می ماند ، به توهین و فحاشی می پردازد .به چند جمله از این مقدمه اشاره می شود :

نیبرگ می گوید به نظر می رسد که هنینگ از بن با مسائل روش های تاریخ دین آشنایی ندارد ، یعنی چیزی نمی داند.

نیبرگ به هرتل و هرتسفلد و هنینگ و همه ایران شناسان حمله می کند که به دین زرتشت اعتقاد پیدا کرده اند و یک انسان پژوهشگر نباید معتقداتی داشته باشد . این طرز فکر غیرمنطقی از روی تعصـب و اعتقاد شـدید خود نیبرگ بر ضدیت با زرتشت ناشی می شود و تحقیقات او کلاً بر پایه دشمنی با فرهنگ ایران و به دور از بیطرفی است و هرگز نمی تواند جنبه علمی داشته باشد ، خصوصاً که دو دانشمندی که از کتاب نیبرگ انتقاد کرده اند و نیبرگ شدیداً به عنوان معتقد به جهان بینی آریایی به آنها حمله می کند ، هر دو از یهودیانی هستند که خود بیش از همه از افکار نژادپرستی آزار دیده اند ولی با دید روشن و اطلاعات گسترده ای که راجع به زرتشت و آموزش های فلسفی و فکری او داشته اند به یقین دریافته بودند که نازی ها برای ارزش دادن به تبلیغات نژادی خود به دنبال پایه و ریشه تاریخی هستند و می خواهند خود را به یک سرچشمه و بنیاد تاریخی یعنی زرتشت و افکار آریایی پیوند دهند. در حالی که سراسر گاتاها وآموزش های زرتشت حاکی از برابری انسان ها و ضدیت با جنگ و گسترش اندیشه و گفتار و کردار نیک است و کمترین ارتباطی با هدف های مخرّب و ضد انسانی نازی ها نداشته است.

ایران را به طور کلی یک کشور پراکنده می داند و می گوید « شاهنشاهی هخامنشی در واقع به زبان امروزی یک کشور جمعی ، درست تر بگوییم یک کشور مشترک المنافع ، یک جهان شاهی از گوناگون ترین ملت ها و تیره ها و زبان ها و آیین ها بوده که فقط در زمان ازبرخی پادشاهان به ویژه مقتدر وبنابر احتیاج موقتاً یک وحدت سیاسی را به وجود می آورد ؛ و در آنجا که هنینگ اشاره می کند ( پیروزی اسکندر بزرگ ترین شکاف در پیوستگی تاریخ ایران است و برای ایرانیان بیش از نیم هزاره به درازا کشید تا از اثرات آن رهایی یافتند) نیبرگ نتیجه می گیرد در ایران وحدت ومرکزیتی وجود نداشته ،ایرانیان در برابر هجوم و کشتار اسکندر بی تفاوت بوده اند و آن را مانند یک واقعه عادی پذیرا گشته اند و وضع آنها بعد از حمله اسکندر با قبل از آن فرقی نکرده است و به هنینگ می تازد که این موضوع جدی نیست و برای خوشایند ایرانیان اظهار شده و اضافه می کند ( با کسی که با روش کار تاریخی این چنین شوخی های سبک می کند مانند هنینگ یک گفتگوی علمی درباره مسائل تاریخی میسر نیست ) به این ترتیب دشمنی بدون دلیل نیبرگ نه تنها با زرتشت بلکه واقعیات مسلم و غیر قابل تردید تاریخ آشکار می شود.

نیبرگ در مقدمه چاپ دوم به دوشن گیمن و دومیزیل می تازد و با نظرات زبان شناسی و تاریخی آنها که پایه ای مستند و غیر قابل تردید دارد ، مخالفت می کند و مقدمه اش را چنین خاتمه می دهد (ولی من در اندیشه بنیادی خود همچنان سخت پایدارم و به اندازه کافی گستاخ هستم که فکر کنم که کتاب من دارای اندیشه هایی است که تاکنون سطحی بررسی شده ، یا اساساًدرباره آن بررسی و اندیشه نشده است ولی شایستگی آن را دارد که جدی تر از آنچه که تاکنون گرفته شده است ، گرفته شود) . باید اضافه شود که از زمان انتشار کتاب نیبرگ جز انتقادات منطقی و علمی که بر آن شده و متفقاً آن را غرض آلود و بی ارزش دانسته اند تاکنون هیچ کس به نوشته های او استناد نکرده است.

همانطور که قبلاًگفته شد، هنینگ در سه کنفرانس پی در پی در دانشگاه آکسفورد درباره کتاب و نظریات نیبرگ و هرتسفلد که کتابش به نام « زرتشت و جهان او » بود مفصلاً توضیحاتی داده است که به یک قسمت از سخنرانی وی درباره همین موضوع اشاره می شود.

« زرتشت نیبرگ برخلاف زرتشت هرتسفلد یکسره انسان دیگری است .زرتشت نیبرگ در دوردست سیحون و جیحون در فراسوی کشورهایی که با دولت متمدن بابل و بین النهرین نزدیکی داشتند ، در میان ملتی بی تاریخ زندگی می کرد، خود انسانی ماقبل تاریخ بود.در حالی که هرتسفلد تقریباً از هر رویداد زندگی زرتشت تاریخ دقیق می دهد .نیبرگ بر آن است که مسئله تعیین تاریخ زرتشت یکسره غیر لازم و بی فایده است.»

نیبرگ اضافه می کند :« زرتشت در قبیله اش حرفه موروثی جادوگری داشت و در میان قبایل وحشی آسیای میانه قبل از آنکه مطیع شاهنشاهی هخامنشی شوند و با تمدن آشنایی یابند ، وظایفی را که خاص این حرفه بود ، صادقانه انجام می داد .مذهب این قبیله نوعی آیین شمنی بود.در این آیین دو نکته شَمَنی اساسی به چشم می خورد.1- آزمون ایزدی ( به پهلوی "وَر" و به اوستنائی "وَرَه" ) که همه جا آن را آزمایش فلز گداخته می گوید . 2- مَگه سرچشمه می گیرد .آزمون ایزدی که فلز گداخته بر روی طرفین دعوی می- ریختند نیازی به توضیح ندارد و این عمل را مجمعی از اعضای گروه ، داوران الهی زیر نظر زرتشت ، جادوگر و رئیس شمن ها انجام می دادند.

اما توضیح اینکه غرض از مگه چیست و معنی و مفهوم آن کدام است دشوارتر می نماید .مَگه جایگاه محصوری است که مناسک مقدس در آنجا برگزار می شود ولی این در واقع معنی ثانوی این اصطلاح است ؛ اساساً این اصطلاح برای « سماع جادویی» و «گروهی که آوازهای جادویی می خوانند» به کار می رود. در میان مَگه گروهی از افراد که در «جمع مقدس یا محفل» پذیرفته شده اند گاه به گاه به دور هم گرد می آیند و مراسمی را اجرا می کنند که هدف آن رسیدن به حالت جذبه است. سماع و احتمالاً رقص مهم ترین وسیله رسیدن به این حالت جذبه بوده است .البته با استفاده از بخور و بخار و بنگ و شاهدانه این حالت سریع تر دست می داد .همین که شرکت کنندگان این مراسم به حالت خلسه می افتادند کلمات و اصوات نامفهوم را با فریاد بر زبان می راندند و آنگاه کم کم به حالت بیهوشی و یا اغماء کامل می افتادند.دراین حالت تصور می کردند که به گونه ای وحدت با خدا یا بهتر بگوییم با وهومن یعنی بهمن یا منش نیک رسیده اند .ارواحشان به یاری خلسه از قید تن آزاد شده و به آسمان صعود کرده است تا درآنجا با ارواح دیگری که بدین شیوه یا از طریق مرگ از قید تن رسته اند ، یکی شودو تفاوتی میان این گروه نیست .همانطور که می- گوییم «خواب برادر مرگ است» شَمَن پرستان نیز می گفتند خلسه برادر مرگ است .وهومنه مجموع ارواح آزاد و یا روح آزاد الهی و کیهانی است.

رسیدن به حالت خلسه یا بیهوشی بزرگترین موهبت و دورماندن از عضویت درمَگه وحشتناک ترین بدبختی به شمار می رفت.روشن است که در چنین قبیله ای شَمَن بزرگ نفوذ و اعتبار فراوان داشت ، چه علاوه بر ریاست بر انجام مراسم آزمون الهی، رئیس و رهبر مَگه نیز به شمار می آمد و در چنین مقامی ، او بود که تصمیم می گرفت چه کسانی شایستگی کسب برترین سعادت را که تنها به لطف مَگه ممکن می نمود ، دارا هستند.»

هر شخص منصف ، بیطرف و بی غرض از هر آیین و فرهنگی که باشد با دیدن و خواندن این توضـیحات ، نیبرگ را آدمی که تعصـبش به حدّ جنون وهذیان رسیده است ، می بیند که می خواهد از تمام عوامل و استعداد مختصری که دارد ، استفاده کند و علیه یک طرز فکری فلسفی که پایگاه یک فرهنگ بزرگ و جهانگیر است دروغ ببافد و مطالب جعلی بسازد و به تصور خود آن را از ارزش و اعتبار بیندازد .نیبرگ در سراسر کتاب خود درباره یک یک کلمات گاتاها دروغ گفته و چون از لحاظ زبان شناسی و دانش زبان های عربی و پهلوی و فارسی موقعیت مختصری داشته است ازحدود حرفه خود یعنی زبان شناسی (فیلوژی) خارج و در مباحث تاریخی و فلسفی که دارای هیچ صلاحیتی نبوده است و اثری از خود ندارد ، دست به افسانه سازی درباره زرتشت زده است ، عیناً مانند کسی که هر لحظه در کنار زرتشت بوده و در تمام مراسمی که به او نسبت می دهد حضور داشته ، خیالات باطل و خصمانه خود را عین واقع قلمداد می کند و هر کس به این دروغ بافی و افسانه سازی انتقاد منطقی و تاریخی کند او را به باد توهین و ناسزا می گیرد و به او اتهام نژاد پرستی و پیروی از جهان بینی مخرّب آریایی می زند ، در حالی که عده ای از انتقاد کنندگان او یهودی و خودشان طبعاً ضد جهان بینی نژادی بوده اند. به همین دلیل در این پنجاه و چند سالی که از انتشار کتاب او به زبان آلمانی گذشته و عده زیادی آن را خوانده اند هیچ کس به مطالب کتاب او اشاره نکرده و به صورت مرجع و مأخذ از آن استفاده نشده است. ولی کوشش های نیبرگ در رشته تحقیقی او یعنی زبان پهلوی و زبان شناسی تا آنجا که از حدود آن خارج نشود مورد استفاده نسبی قرار گرفته ، گو اینکه شاگردان مکنزی برای او در رشته زبان پهلوی هم صلاحیتی قائل نیستند و در مورد هُزوارش های زبان پهلوی و تنظیم فهرستی ازآنها نیز نظریاتش مورد قبول نیست .

بدین ترتیب بر عهده ایرانیان است که بیشتر در راه بررسی آثار فرهنگی و میراث دینی خود بکوشد و در برابر اینگونه دشمنی ها بی تفاوت نباشند. افکار و نوشته های نیبرگ نمونه کوچکی از بدگوئی و دشمنی با زرتشت است که چون همزمان با ما بوده و در محیط آزاد امکان بررسی و انتقاد بر نظریات وی وجود داشته نوشته هایش بی اثر مانده ، به آنها استناد نشده و هرگز ارزش و اعتباری نیافته است ، ولی دشمنی های تاریخی یونانی ها ، مسیحی ها، مسلمان ها و دیگران که با قدرت سیاسی همراه بوده و جوابگویی نداشته ، به صورت اتهامات و دروغ پردازی ها از سوی متعصبین مخالف زرتشت و تکرار و نقل شده است.چون هر دروغی کراراً نقل شود و کسی پاسخ نگوید رفته رفته جنبه جدی و حقیقت می گیرد بنابر این باید ایرانیان علاقمند به فرهنگ و هویت ملی خود مبانی فکری ، فلسفی و سنت های درست تاریخی خود را بشناسند و حافظ و نگهبان آن باشند .چون فرهنگ جزئی از هویت انسان و جامعه انسانی است باید در بزرگداشت فرهنگ ایرانی کوشش شود تا شخصیت و حیثیت ایرانی شناخته شود و ارزش های آن محفوظ بماند .کوشش های خاور شناسان بیشتر از لحاظ علم زبان شناسی ، دستور مقایسه ای و تاریخ ادیان می تواند مورد استفاده باشد و نباید انتظار داشته باشیم که پژوهشگران و خاور شناسان غیر ایرانی و یا ایرانیانی که تحت تأثیر و تعلیم آنها بوده اند ، بتوانند و یا بخواهند مبانی فرهنگی ایران را ترویج کنند. هیچ غیر ایرانی در شناخت و گسترش فرهنگ ایران کوشش نکرده و نخواهد کرد .برعهده ماست که فرهنگ خود را بشناسیم ، از آن پاسداری کنیم و در انتقال به فرزندان خود کوشا باشیم .



کتابشناسی
یادداشت های گاتاها ، پورداوود، انتشارات دانشگاه تهران .
یشت ها (جلد اول و دوم) ، پورداوود ، انتشارات دانشگاه تهران.
یسنا(جلد اول و دوم ) ، پورداوود ، انتشارات دانشگاه تهران.
سوشیانت موعود مزدیسنا ، پورداوود ، چاپخانه هور بمبئی .
دین های ایران باستان ، نیبرگ ، مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ ها.
پژوهشی در اساطیر ایران، مهرداد بهار ، انتشارات آگاه.
پژوهش در متن پهلوی ، سی روزه کوچک و سی روزه بزرگ ، آذرمیدخت دهدشتی ، انتشارات فروهر.
سوشیانت یا سیر اندیشه ، ایرانیان درباره : موعود آخر الزمان ، علی اصغر مصطفوی ، چاپخانه ندا ، تهران.
مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی ، انتشارات توس.
یادگار زریران ، دکتر یحیی ماهیار نوابی، انتشارات اساطیر.
نخستین انسان و نخستین شهریار ، آرتور کریستن سن ، نشر نو.
گات ها ، سروده های زرتشت ، موبد فیروز آذرگشسب ، انتشارات فروهر.
اندرزنامه های پهلوی ، موبد اردشیر آذرگشسب ، چاپ خواجه.
شناخت اساطیر ایران ، ترجمه ژاله آموزگار – احمد تفضلی ، نشر آویشن .
بندهش ، گزارش مهرداد بهار ، انتشارات توس.
مزدا پرستی در ایران قدیم ، آرتور کریستن سن ، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.



Les mages Hellenises ,J.Bidez,F.Cumont , Societe d`Edition , " Les Belles Lettres."

Les Dieux Souverains des indo-Europeen , Georges Dumezil ,Edition Gallimard.

Mythologie ,Felix Guirand ,Joel Schimdt,Edition Larousse.

The Avesta Hymn to Mithra , Ilya Gersheviteh ,Cambridge University Press.

Mythologies du Monde Entier,Vladimir Grigarieff ,Edition Marabout.

Avesta , James Darmesteter ,Edition Adrien – Maisonneuve.

Zoraostrianism,Mary Boyce,Routledge & Kegan Paul

Mythe et Epopee , Dumezil ,Edition Gallimard.

Zorastre`s Time and Homeland , Gherardo Gnoli ,Instito Universario Orientalo Naples,1980

Dieux de l`Ancien Iran ,Paul du Breuil,Dervy

Zorathoustra , Paul du Breuil ,Payot ,Paris.

The Gathas of Zoratustre,insler.




Author: آبتین ساسانفر Source: WZC Date: 2011-05-25 14:55:23


جستجو


سایر بخشها
مصاحبه ها
انتشارات انجمن جهانی
باستانشناسی▼
پیوندها
No Links found !





آرشیو
2011





نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد