سوشیانت

از کسانی شویم که زندگانی را تازه می سازند ومردم را به سوی راستی وپارسایی رهنمایی می کنند

سوشیانت

از کسانی شویم که زندگانی را تازه می سازند ومردم را به سوی راستی وپارسایی رهنمایی می کنند

لالایی ها، نخستین شعرهای نانوشته ی زنان ایرانی


لالایی» نخستین پیمان آهنگین و شاعرانه ای است که میان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است، نامریی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پوید و تاثیر جادویی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گیرد. رشته ای که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند. و این آرزوها آنچنان بی تشویش و ساده بیان می شوند که ذهن شنونده در اینکه آنها آرزو هستند یا واقعیت، بی تصمیم و سرگردان می ماند. انگار که مادر با تمامی قلبش می خواهد که بشود و می شود و حتا گاه خدا هم در برابر این شدن درمی ماند.

«لالایی»ها در حقیقت ادبیات شفاهی هر سرزمینی هستند، چرا که هیچ مادری آنها را از روی نوشته نمی خواند و همه ی مادران بی آنکه بدانند از کجا و چگونه، آنها را می دانند. انگار دانستن لالایی و لحن ویژه ی آن - از روز نخست - برای روان زن تدارک دیده شده.
زن اگر مادر باشد یا نباشد، لالایی و لحن زمزمه ی آن را بلد است و اگر زنی که مادر نیست در خواندن آنها درنگ می کند، برای این است که بهانه ی اصلی خواندن را فراهم نمی بیند، اما بی گمان اگر همان زن بر گاهواره ی کودکی بنشیند، بی داشتن تجربه ی قبلی، بدون اینکه از زمینه ی شعر و آهنگ خارج شود، آنها را به کمال زمزمه می کند. گوِیی که روان مادرانه از همان آغاز کودکی به زن حکم می کند که گوشه ای از ذهنش را برای فراگیری این ترانه های ساده، سفید بگذارد.
شاید بتوان گفت که لالایی ها طیف های رنگارنگی از آرزوها، گلایه ها و نیایش های معصومانه ی مادرانه هستند که سینه به سینه و دهان به دهان از نسل های پیشین گذشته تا به امروزیان رسیده و هنوز هم که هنوز است، طراوت و تازگی خود را حفظ کرده اند، بگونه ای که تا کنون هیچ ترانه ی دیگری نتوانسته جایشان را بگیرد.
در حقیقت لالایی ها - این دیرپاترین ترانه های فولکلوریک - آغاز گاه ادبیات زنانه در پای گاهواره ها هستند که قدمت شان دیگر تاریخی نیست، بلکه باستان شناختی است.

از دو بخشی که هنگام خواندن یک لالایی به دست می آید؛ یعنی - آهنگ و شعر - آهنگ به کودک می رسد و شعر از آن ِمادر است. زیرا آنچه از نظر شنیداری برای کودک گاهواره ای دارای بیشترین اعتبار است. ضرب آهنگ لالایی است، وگرنه همه می دانیم که شعر لالایی زبان فاخری ندارد و تازه اگر هم داشته باشد کودک گاهواره ای آن را دریافت نمی کند. تنها زمزمه و لحن گیرای مادر است که کودک را محظوظ می کند و او را می خواباند. مادر چه خوش صدا باشد و چه نباشد؛ کودک با زمزمه ی او الفتی به هم می زند و لحن او چون جویباری در گوش های کوچکش حظ و طراوت می ریزد.
از طرفی دیگر تجربه نشان می دهد که کودکان با اینکه با لالایی بزرگ می شوند، هرگز شعر آن را یاد نمی گیرند و کلا ذهن خود را موظف به فراگیری لالایی نمی کنند و زمانی هم که به حرف می آیند، هرگز لالایی را به عنوان ابزار خیال خود به کار نمی گیرند. حتا دختران هم هنگام خواباندن عروسک خود، برایش لالایی نمی خوانند بلکه بیشتر سعی دارند که روی او را بپوشانند و به او امنیت بدهند. زیرا در هنگام بازی بیشتر می خواهند عروسک را دریابند، نه اینکه او را بخوابانند. اما اگر همین دخترکان بخواهند خواهر یا برادر کوچک تر خود را بخوابانند، بر اساس داشتن روان اسطوره ای مادرانه، حتما برایش لالایی می خوانند.

آهنگ لالایی ها نیز تناسب مستقیم با نوع گاهواره و وسعت تاب آن دارد و چون نوع گاهواره در شهرهای ایران مختلف است، از این رو لحن زمزمه ی مادران نیز متناسب با آن متفاوت می شود. مثلا گاهواره هایی که در جنوب و نقاط مرگزی ایران برای خواباندن کودک بکار می رود، «ننو» نام دارد که بی گمان این واژه از کلمه ی ننه گرفته شده [1] (چون گاهواره را مادر دوم کودک نیز می گویند.) ننوها را می بندند. چنانکه یک لالایی ملایری هم می گوید :

لالالالا کنم ایواره وختی للوته بونم، شاخ درختی

که در مجموع یعنی غروب هنگام، تو را لالایی می گویم و للویت (= نانو = ننو) را بر شاخه ی درختی می بندم.(ترانه و ترانه سرایی، ص 186)
برای بستن ننو در اتاق معمولا دو میخ طویله ی بزرگ به دو زاویه ی روبروی هم، به دیوار اتاق می کوبند و گهواره را که معمولا از جنس چرم یا پارچه ی سختی است، با طناب های محکم عَلـَم می کنند. وسعت تاب این گاهواره بسیار زیاد است، یعنی با یک تکان دست، از این سوی اتاق تا آن سوی دیگر تاب برمی دارد و گاه صدای تاب گهواره و حتا صدای کلیک میخ طویله با زمزمه ی لالایی می آمیزد، که حال و هوای خوشی بوجود می آورد.



اما گاهواره های شمالی، که به آنها گاره (= گهواره) می گویند، از چوب است و زیر آن حالت هلالی دارد و تقریبا هم سطح زمین است. تکان های «گاره» کوتاه و پشت سر هم و مقطع است.
اما بخش دوم یعنی شعر لالایی از آن مادر است، زیرا مادر با خواندن لالایی در حقیقت با کودک گاهواره ای خود گفتگو می کند و اگرچه می داند که او سخنش را نمی فهمد، اما همین قدر که کودک به او گوش فرا می دهد برایش کافی است. شعر های لالایی ها اگرچه بسیار ساده است و گاهگاهی هم از وزن و قافیه خارج می شود، اما از نظر درون مایه ی احساسی بسیار غنی و همواره حامل آرزوهای دور و نزدیک مادر است و از نظر مضمون نیز چندان بی زمینه نیست، بطور کلی لالایی ها را می توان به شیوه ی زیر دسته بندی کرد :

1. لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش تندرست بماند و او را به مقدسات می سپارد :

لالالالا که لالات می کنم من نگا (=نگاه ) بر قدوبالات می کنم من
لالالالا که لالات بی بلا باد نگهدار شب و روزت خدا باد !

(فرهنگ عامیانه ی مردم ایران، ص. 217)

لالاییت می کنم خوابت نمیاد بزرگت کردم و یادت نمیاد
بزرگت کردم و تا زنده باشی غلام حضرت معصومه باشی

(ترانه و ترانه سرایی، ص. 191)

2. لالایی هایی که مادر آرزو می کند، کودکش بزرگ شود، به ملا برود، و با سواد شود :

لالالالا عزیز ترمه پوشم کجا بردی کلید عقل و هوشم
لالالالا که لالات بی بلا باد خودت ملا، قلمدونت طلا باد !

(ترانه های ملی ایران - ص. 147)

لالالالا عزیز الله قلم دس (= دست) گیر، برو ملا بخوون جزو کلام الله

(ترانه و ترانه سرایی- ص. 182)

3. لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش به ثمر برسد :

لای لای دییم یاتونجه گؤ زلرم آی باتونچه
(= لالایی می گویم تا به خواب روی ادامه می دهم تا ماه فرو رود)
سانه رم الدوز لری سن حاصله یتوننچه
(= و ستاره ها را می شمارم تا تو بزرگ شوی و به ثمر برسی)

(همان جا - ص. 187)

4. لالایی هایی که مادر در آنها به کودک می گوید که با وجود او دیگر بی کس و تنها نیست :

الا لا لا تو را دارم چرا از بی کسی نالم ؟
الا لالا زر در گوش ببر بازار مرا بفروش
به یک من آرد و سی سیر گوش (= گوشت)

(تاریخ ادبیات کودکان ایران - ص. 29)

لالالالاگل آلاله رنگم لالالالا رفیق روز تنگم
لالالالا کنم، خووت کنم مو علی بووم و بیارت کنم مو
(= خوابت کنم من) (= علی گویم و بیدارت کنم من)

(ترانه و ترانه سرایی - ص. 186)

5. لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش - چه دختر و چه پسر - بزرگ شود و همسر بگیرد و او عروسی اش را ببیند :

لایلاسی درین بالا یو خو سو شیرین بالا
(= کودک نازم که لالایت سنگین است خوابت شیرین است)
تانریدان عهد یم بودو تو یو نو گؤ روم بالا
(= با خدا عهد کرده ام که عروسی تو را ببینم)

(همانجا - ص. 186)

نمونه ی دیگر :

قیزیم بویوک اولرسن بیرگون اره گیدرسن
(= دخترم روزی بزرگ خواهی شد به خانه ی شوهر خواهی رفت)
الله خوشبخت ایله سین بیرگون ننه ایله سین
(خدا تو را خوشبخت کند ! که روزی مادر خواهی شد)

(همانجا - ص. 188)

گاه در این دسته از لالایی ها رگه هایی از حسرت و رشک ورزی به چشم می خورد :

گل سرخ منی زنده بمونی ز عشقت می کنم من باغبونی
تو که تا غنچه ای بویی نداری همین که گل شدی از دیگرونی

(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، ص. 773)

6. لالایی هایی که مادر آرزو می کند هنگامی که کودکش بزرگ شد قدرشناس زحمات او باشد :

لای لای د یم آد یوه تاری یتسون داد یوه
(=لالایی گفتم به نام تو خداوند یاور و داد رس تو باشد)
بویو ک اولسان بیرگون سن منی سالگین یاد یوه
(روزی که بزرگ شدی زحمات مرا به یاد آوری)

(ترانه و ترانه سرایی - ص. 187)

اما خود پیشاپیش می داند که کودک فراموش خواهد کرد :

لالاییت می کنم با دس (= دست) پیری که دسّ مادر پیرت بگیری
لالاییت می کنم خوابت نمیاد بزرگت می کنم یادت نمیاد

(فرهنگ عامیانه ی مردم ایران - ص. 217)

7. لالایی هایی که مادر در آنها از نحسی کودک و از اینکه چرا نمی خوابد گلایه می کند. این لالایی ها گاه لحنی ملامت بار و گاه عصبی و گاه طنز آمیز دارد :

لالالالا گلم باشی تو درمون دلم باشی
بمونی مونسم باشی بخوابی از سرم واشی

(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، ص. 775)

نمونه ی دیگر :

لالالالا گل پسته شدم از گریه هات خسته ...

(همانجا - ص. 776)

نمونه ی دیگر :

لالالالا گل زیره چرا خوابت نمی گیره ؟
به حق سوره ی یاسین بیا یه خو تو را گیره
(= بیاید خواب و تو را فرا گیره)

(تاریخ ادبیات کودکان ایران - ص. 29)

گاهی در این دسته از لالایی ها، مادر پای «لولو» را هم به میان می کشد و از او کمک می گیرد. روانشناسی این دسته از لالایی ها بسیار جالب است، چون مادر با شگردی که به کار می گیرد، لولو را از بچه می ترساند، نه بچه را از لولو ! و در ضمن یک اعتماد به نفس لفظی هم به کودک می دهد. مثلا می گوید :
« لولو برو ! بچه ی ما خوب است. می خوابد.» یا « تو از جان این بچه چه می خواهی ؟ این بچه پدر دارد و دو شمشیر بر کمر دارد.» و خلاصه چنین است و چنان :

لالالالالالالایی برو لولوی صحرایی
برو لولو سیاهی تو برو سگ، بی حیایی تو
که رود من پدر داره دوخنجر بر کمر داره
دو خنجر بر کمر هچّی دو قرآن در بغل داره

(ترانه و ترانه سرایی - ص. 190-191)

نمونه ی دیگر :

برو لولوی صحرایی تو از بچه چه می خواهی ؟
که این بچه پدر داره که خنجر بر کمر داره

(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، ص. 775)

نمونه ی دیگر :

لالالالا گل چایی لولو ! از ما چه می خواهی؟
که این بچه پدر داره که خنجر بر کار داره

(همانجا)

نمونه ی دیگر :

برو لولوی صحرایی تو از روُدم چه می خواهی؟
که رود من پدر داره کلام الله به بر داره

(گذری و نظری در فرهنگ مردم - ص. 33)

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد